گنجور

 
بیدل دهلوی

آنها که رنگ خودسری شمع دیده‌اند

انگشت زینهار ز گردن کشیده‌اند

داغ تحیرم که نفس مایه‌های وهم

زین چار سو امید اقامت خریده‌اند

جمعی ‌کزین بساط به وحشت نساختند

چون اشک شمع لغزش رنگ پریده‌اند

خلقی به اشتهار جنون‌های ساخته

دامن به چین نداده گریبان دریده‌اند

گوش و زبان خلق به وضع رباب و چنگ

بسیار گفتگوی سخن کم شنیده‌اند

تحقیق را به ظاهر و مظهر چه نسبت است

افسون احولی‌ست ‌که آیینه دیده‌اند

مردان ز استقامت و همت به رنگ شمع

از جا نمی‌روند اگر سر بریده‌اند

بر دوش بید مصلحتی داشت بی‌بری

کز بار سایه نیز ضعیفان خمیده‌اند

رنج بقا مکش‌ که نفس‌های پر فشان

در گلشن خیال نسیمی وزیده‌اند

غم شد طرب ز فرصت هستی ‌که چون حباب

بر طاق عمر شیشه نگونسار چیده‌اند

رنگ بهار شرم ز شوخی منزه است

بیدل مصوران عرق می کشیده‌اند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خاقانی

خاقانیا عروس صفا را به دست فقر

هر هفت کن که هفت تنان در رسیده‌اند

در وجد و حال بین چو کبوتر زنند چرخ

بازان کز آشیان طریق پریده‌اند

همچون گوزن هوی برآورده در سماع

[...]

مجد همگر

گویی که آن زمان که مرا آفریده‌اند

با عشق روح در جسد من دمیده‌اند

در وقت آفرینش من شخص من مگر

از خون مهر و نطفه عشق آفریده‌اند

یا خود محرران صنایع به کلک عشق

[...]

سعدی

اینان مگر ز رحمت محض آفریده‌اند

کآرام جان و انس دل و نور دیده‌اند

لطف آیتی‌ست در حق اینان و کبر و ناز

پیراهنی که بر قد ایشان بریده‌اند

آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر

[...]

امیرخسرو دهلوی

اهل خرد که از همه عالم بریده‌اند

داند خرد که از چه به کنج آرمیده‌اند

دانندگان که وقت جهان خوش بدیده‌اند

خوش وقتشان که گوشه عزلت گزیده‌اند

محرم درون پرده مقصود نیستند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
خواجوی کرمانی

روزی وفات یافت امیری در اصفهان

ز آنها که در عراق بشاهی رسیده اند

دیدم جنازه بر کتف تونیان و من

حیران که این جماعت ازین تا چه دیده اند

پرسیدم از کسی که چرا تو نیان شهر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه