ز ابرام طلب نومیدیام آخر به چنگ آمد
دعا از بس گرانی کرد دستم زیر سنگ آمد
ز سعی هرزهجولان رنجها بردم درین وادی
ز پایم خار اگر آمد برون از پای لنگ آمد
به رنگ صبح احرام چه گلشن داشتم یا رب
که انداز خرامم در نظر پر نیمرنگ آمد
تحیر بسمل تأثیر آن مژگان خونریزم
که از طوفش نگه تا سوی من آمد خدنگ آمد
به استقبالم از یاد نگاه کافرآیینش
قیامت آمد، آشوب پری، آمد فرنگ آمد
غباری داشتم در خامهٔ نقاش موهومی
شکست از دامنش گلکرد و تصویرم به رنگ آمد
به افسون وفا آخر غم او کرد ممنونم
که از دل دیر رفت اما چو آمد بیدرنگ آمد
به احسانهای بیجا خواجه مینازد نمیداند
که خضر نشئهٔ توفیقش از صحرای بنگ آمد
شکست دل نمیدیدم نفس گر جمع میکردم
به رنگ غنچه این مشتم به خاطر بعد جنگ آمد
به یاد نیستی رو تا شوی از زندگی ایمن
به آسانی برون نتوان ز کام این نهنگ آمد
دو روزی طرف با دل هم ببستم چون نفس بیدل
بر این تمثال آخر خانهٔ آیینه تنگ آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساس ناامیدی و رنجهای ناشی از تلاشهای بیثمر خود اشاره میکند. او از درد و سختیهای زندگی خود صحبت میکند و به حالاتی از حیرت و عشق میپردازد. با وجود تمام ناامیدیها و مشکلات، شاعر انتظاری از غم عشق را دارد که او را در آخر به شکرگزاری وادار کرده است. او همچنین به یادآوری موانع و دشواریها در زندگی میپردازد و به سرنوشت و تقدیر اشاره میکند که در نهایت، شخص را به چالشهای جدیدی سوق میدهد.
هوش مصنوعی: از شدت فشار و ناامیدی، به درگاه خدا دعا کردم و در نهایت دعا به برکت بارش باران امید، به دستم رسید. اما به خاطر سنگینی مشکلات، دستم زیر بار این سنگین قرار گرفت.
هوش مصنوعی: به خاطر تلاشهای بیهدف و بینتیجهام، در این مسیر زجرهای زیادی کشیدم. اگر هم خارهایی زیر پایم بیفتند، به خاطر ناتوانیام در حرکت آزادانه است.
هوش مصنوعی: در صبح وقتی که آماده میشدم، باغی زیبا را در نظر داشتم. ای کاش این لحظه را با دیگران به اشتراک میگذاشتم، اما آنچه دیدم، ترکیبی از رنگها بود که کمی نامشخص به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: تحیر و سردرگمی ناشی از نگاههای پرجاذبه و تاثیرگذار اوست که همچون تیر زهرآگینی به سمت من پرتاب شده و جذابیتش موجب حالت بیحالی و حیرت در من شده است.
هوش مصنوعی: به سمت من آمد و یاد نگاه او که مثل کافرها بود، روز قیامت به نظر رسید. این باعث شد تا آشوب و پریشانی در من ایجاد شود و به دنیای جدید و فرنگی وارد شوم.
هوش مصنوعی: من در روح خود غباری داشتم، که ناگهان به دل نقاش خیالیام زد و از دامن او رنگ و بویی به تصویرم بخشید و جلوهام را زنده کرد.
هوش مصنوعی: با جادو و صداقت، در نهایت غم او را پذیرفتهام. از این بابت سپاسگزارم که دیر از دل رفته است، اما وقتی برگشته، فوراً و بیدرنگ بازگشته است.
هوش مصنوعی: خواجه به بخششهای بیمورد خود میافتد و به خود میبالد، اما نمیداند که موفقیتهای او از جای دیگری، مثل نشئهای از خضر، نشأت گرفته است که از دنیای پُرچالش و ناراحتکننده آمده است.
هوش مصنوعی: در گذشته، احساس شکست و ناراحتی قلبی را نمیتوانستم ببینم، حتی زمانی که جمع میشدم و به خودم قوت میدادم. این احساس زخم و درد پس از جنگ و نبرد در وجودم نمایان شد.
هوش مصنوعی: برای اینکه از خطرات زندگی در امان بمانی، نباید فراموش کنی که به یاد نداشتن مشکلات و چالشها، تو را به راحتی قادر نخواهد ساخت که از هیولایی که در درون زندگیات وجود دارد، رهایی یابی.
هوش مصنوعی: مدتی را با دل خود در کنار کسی بودم، اما به محض اینکه نفس آزادی خواستم، این تصویر زیبا برایم محدود و کوچک به نظر میرسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می اندرگفتگو آمد پس از گفتار جنگ آمد
خم و خمخانه اندر چشم من تاریک و تنگ آمد
به گوش من همی از باغ بانگ نای و چنگ آمد
کس ار می خورد بی آواز نی بر سرش سنگ آمد
مرا باری همه مهر از می بیجاده رنگ آمد
[...]
شدم آسوده تا از دیده اشک لاله رنگ آمد
نهادم پشت بر دیوار تا پایم به سنگ آمد
غم عالم چه حد دارد به گرد عاشقان گردد؟
حصار عافیت دیوانه را خوی پلنگ آمد
حذر از دشمنی کن کز طریق صلح می آید
[...]
نه این سودا به سر از نشئه افیون و بنگ آمد
کجا این ناله از نی کی چنین مطرب به چنگ آمد؟!
ز هجرش بر تنم ناخن زخم عام لنگ آمد
عجب دارم که آن نازآفرین از من به ننگ آمد
مرا از فرقت جانان به جانم صد خدنگ آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.