گنجور

 
بیدل دهلوی

زین گلستان که گلش رنگ ندامت دارد

شبنمی نیست که ‌بی‌دیدهٔ تر می‌گذرد

از نفس چند پی قافلهٔ دل‌گیریم

سنگ عمریست‌که بردوش شرر می‌گذرد

دام دل نیست به جز دیده ‌که مینای شراب

از سر جام به صد خون جگر می‌گذرد

رغبت جاه چه و نفرت اسباب‌ کدام

زین هوسها بگذر یا مگذر می‌گذرد

انجمن در قدمی‌، هرزه به هر سو مخرام

هرکجا پا فشرد شمع ز سر می‌گذرد

عشق شد منفعل از طینت بیحاصل ما

برق از این مزرعهٔ سوخته‌تر می‌گذرد

خودنمایی چقدر زحمت دل خواهد داد

آخر این جلوه‌ات از آینه درمی‌گذرد

همچو تصویر به آغوش ادب ساخته‌ایم

عمر پرواز ضعیفان ته پر می‌گذرد

بیدل ما به وداع تو چرا خون نشود

عرق از روی تو با دیدهٔ تر می‌گذرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

دم عیسی است که با باد سحر می‌گذرد

وآب خضر است که بر روی خضر می‌گذرد

عمر اگرچه گذران است عجب می‌دارم

با چنان باد و چنین آب اگر می‌گذرد

می‌ندانم که ز فردوس صبا بهر چه کار

[...]

نسیمی

کیست آن سرو که بر راه گذر می‌گذرد

نور چشم است که بر اهل نظر می‌گذرد

درد دل بین که طبیب از سر حسرت ما را

خسته، افتاده همی‌بیند و در می‌گذرد

غرق دریای سرشکم عجب این کز غم تو

[...]

صائب تبریزی

پای بر چرخ نهد هرکه ز سر می‌گذرد

رشته چون بی‌گره افتد ز گهر می‌گذرد

جگر شیر نداری سفر عشق مکن

سبزه تیغ درین ره ز کمر می‌گذرد

در بیابان فنا قافلهٔ شوق من است

[...]

بیدل دهلوی

عرق‌آلوده جمالی ز نظر می‌گذرد

کزحیا چون عرقم آب ز سر می‌گذرد

کیست از شوخی رنگ تو نبازد طاقت

آب یاقوت هم اینجا ز جگر می‌گذرد

خط مسطر نشود مانع جولان قلم

[...]

وفایی شوشتری

گر از این واقعه اشکت ز بصر می گذرد

قدر این قطره ز دریای گهر می گذرد

می دهد آهت از این غم به شبستان لحد

نور شمعی که زخورشید و قمر می گذرد

آه از آن شب که حسین گفت به یاران فردا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه