گنجور

 
بیدل دهلوی

به پستی وانماند هر که از دردی نشان دارد

سحر از چاکهای دل به گردون نردبان دارد

به دوش الرحیلی بار حسرت می‌کشد عالم

جرس عمری‌ست چون گل محمل این ‌کاروان دارد

بجز وحشت نمی‌بالد ز اجزای جهان‌گردی

چمن از برگ برگ خویش دامن بر میان دارد

به ذوق عافیت خون خورردنت‌ کار است معذوری

در اینجا گر همه مغز است درد استخوان دارد

مکن با چشم تر سودا اگر محو تماشایی

بهار حیرت آیینه در شبنم خزان دارد

سخن باشد دلیل زندگی روشن‌خیالان را

غم مردن ندارد شعلهٔ ما تا زبان دارد

در آغوش نشاط دهر خوابیده‌ست کلفتها

شکستن در طلسم شوخی رنگ آشیان دارد

به صدگلزار رعنایی به چندین رنگ پیدایی

همان ناموس یکتایی مرا از من نهان دارد

غبارم پر نمی‌زد گر نمی سر می زد از اشکم

عنان وحشت من عجز این وا‌ماندگان دارد

نشاط حسن می‌بالد ز درد عاشقان بیدل

گلستان خنده دربار است تا بلبل فغان دارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عمعق بخاری

اگر موری سخن گوید، و گر مویی روان دارد

من آن مور سخن گویم، من آن مویم که جان دارد

تنم چون سایه مویست و دل چون دیده موران

ز هجر غالیه مویی، که چون موران میان دارد

اگر مر آب و آتش را مکان ممکن بود مویی

[...]

سنایی

اگر ذاتی تواند بود کز هستی توان دارد

من آن ذاتم که او از نیستی جان و روان دارد

وگر هستی بود ممکن که کم از نیستی باشد

من آن هستم که آن از بی‌نشانی‌ها نشان دارد

وگر با نقطه‌ای وهمم کسی همبر بود او را

[...]

سعدی

غلام آن سبک‌روحم که با من سر گران دارد

جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد

مرا گر دوستی با او به دوزخ می‌برد شاید

به نقد اندر بهشت‌ست آن که یاری مهربان دارد

کسی را کاختیاری هست و محبوبی و مشروبی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
امیرخسرو دهلوی

هوای بوستان خوش گشت و باده لطف جان دارد

کنون هر کس که جان دارد، هوای بوستان دارد

سحرگه بکر غنچه ها باده ها خورده ست در پرده

همه سرخی رو بدهد گواهی، گر نهان دارد

کنون دل بستگی غنچه با گل، کی نهان ماند؟

[...]

سیف فرغانی

نگارا دل همی‌خواهد که عشقت را نهان دارد

ولیکن اشک را نطق است و رنگ رو زبان دارد

اگر چه آتش مجمر ندارد شعلهٔ پیدا

ولیکن عود نتواند که دود خود نهان دارد

کسی کز درد عشق تو ندارد زندگیِّ دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه