اگر خضر خطت از چشمهٔ حیوان نشان دارد
عقیق لب چرا چون تشنگان زیر زبان دارد
نمیدانم شهادتگاه شوق کیست این وادی
که رفتنهای خون بسمل اینجا کاروان دارد
به این یک غنجه دل کز فکر وصلت کردهام خونش
نفس در هر تپش صبح بهاری پرفشان دارد
تحیر برکه بندم با تماشایکه پیوندم
خیال حلقهٔ زلفت هزار آیینهدان دارد
در این گلشن شکست رنگ و بو سطریست از حالم
پیام بینوایان نامهٔ برگ خزان دارد
ز تعجیل بهاران بیش ازین نتوان شدن غافل
شکفتنهایگل چندین جرس عرض فغان دارد
بهاستعداد جان سختیستجست و جوی ایندریا
ز گوهر پیکر هر قطره بوی استخوان دارد
کسی را دعوی آزادگی چون سرو میزیبد
که با هر چار فصل از بینیازی یک زبان دارد
شکست رنگ هم صبحی ست از گلزار خرسندی
گل اینجا در خزان سیر بهار زعفران دارد
به حیرت بال مژگان نیست بی انداز پروازی
درین دریا عنان لنگر ما بادبان دارد
اگر خاکسترم پروازم و گر شعله جولانم
هوای او ز من صد رنگ تغییر عنان دارد
تماشای بهاری کردهام بیدل که از یادش
نگه در دیدهها انگشت حیرت در دهان دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با مضامین عاشقانه و عارفانه، احساسات عمیق و تحیر شاعر را در مواجهه با عشق و زیباییهای طبیعت بیان میکند. شاعر اشاره میکند که عشق و شوق به معشوق او را به دنیای سرشار از زیبایی و درد میکشاند. او به تصویرهای شاعرانهای از گلها، بهار، و جلوههای عشق میپردازد و در عین حال از احساس تنهایی و بیقراری خود صحبت میکند. در نهایت، این شعر گویای وفاداری، احساسات شدید و درک عمیق از زندگی و دگرگونیهای آن است.
هوش مصنوعی: اگر خط تو نشانهای از زندگی جاودانه داشته باشد، پس چرا لبهایت همچون تشنگان عطش دارند و عقیق هم در زیر زبان تو است؟
هوش مصنوعی: نمیدانم کجا باید به شوق و عشق جان داد. اینجا مکانی است که کاروانها با خون شهیدان قدم میزنند و به سفر خود ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر محبت و آرزوی وصل تو، در حالتی مانند غنچهای است که به طرز زیبایی در بهار شکوفه میدهد و در هر تپش خود، زندگی و نفس میکشد.
هوش مصنوعی: با دیدن زیباییهای تو، ذهنم پر از سوال و حیرت شده است، زیرا تصور حضور تو در ذهنم به اندازه هزار آینه، رنگ و جلوه دارد.
هوش مصنوعی: در این باغ، رنگ و بوی زیبا و دلانگیز شکسته شده است و حس و حال من مانند یک نوشته است که پیام درد و رنج افراد بینوایان را در خود دارد، مانند برگی در پاییزی که نشان از خزان دارد.
هوش مصنوعی: از شتاب و عجله بهار، دیگر نمیتوان غافل ماند. شکوفههای گل به زیبایی شکفتهاند و صدای زنگی که فریاد میزند، بیوقفه به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: این بیت به تلاش و جستوجو برای یافتن راههای عمیق و ارزشمند در زندگی اشاره دارد. هر قطره از این دنیای پرچالش مانند گوهری است که بویی از سختیها و چالشهای موجود در آن به همراه دارد. در واقع، این تلاشها و جستوجوها به نوعی نیاز به استقامت و تلاش دارند و ارزش واقعی در عمق و پشتکار نهفته است.
هوش مصنوعی: آزادی و آزادگی به کسی میآید که در هر شرایط و زمانی از لحاظ روحی و فکری مستقل و بینیاز باشد. مانند درخت سروی که در هر فصل تغییر میکند، اما در عین حال استوار و مستقل میماند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در دل خزان و در زمانی که همه چیز رو به زوال است، همچنان نشانههایی از زیبایی و شادابی وجود دارد. حتی در اوج ناراحتی و غمانگیزی، باز هم میتوان بهراحتی به یاد خاطرات خوش و زیباییهای گذشته گفت و گویی داشت. در واقع، زندگی همیشه بهنوعی متنوع و پر از رنگهای مختلف است و در دل هر دشواری، احتمالاً نوری از امید و زیبایی نهفته است.
هوش مصنوعی: با چشمان پر از شگفتی و حیرت، نمیتوان بدون ترس و احتیاط، در این دریای عمیق پرواز کرد؛ چرا که لنگر ما بر آبهای این دریا قرار دارد و بادبان ما آماده است.
هوش مصنوعی: اگر من خاکستر باشم و پرواز کنم، یا اینکه شعلهور شوم و به تپش درآیم، عشق و خواستهام به او باعث میشود که حال و هوای من به شدت تغییر کند.
هوش مصنوعی: در بهار، من به تماشای زیباییهای طبیعی نشستهام و آنقدر تحت تأثیر قرار گرفتهام که به خاطر شگفتی فراوان، دهانم باز مانده و انگشت به دهانم گذاشتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر موری سخن گوید، و گر مویی روان دارد
من آن مور سخن گویم، من آن مویم که جان دارد
تنم چون سایه مویست و دل چون دیده موران
ز هجر غالیه مویی، که چون موران میان دارد
اگر مر آب و آتش را مکان ممکن بود مویی
[...]
اگر ذاتی تواند بود کز هستی توان دارد
من آن ذاتم که او از نیستی جان و روان دارد
وگر هستی بود ممکن که کم از نیستی باشد
من آن هستم که آن از بینشانیها نشان دارد
وگر با نقطهای وهمم کسی همبر بود او را
[...]
غلام آن سبکروحم که با من سر گران دارد
جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد
مرا گر دوستی با او به دوزخ میبرد شاید
به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد
کسی را کاختیاری هست و محبوبی و مشروبی
[...]
هوای بوستان خوش گشت و باده لطف جان دارد
کنون هر کس که جان دارد، هوای بوستان دارد
سحرگه بکر غنچه ها باده ها خورده ست در پرده
همه سرخی رو بدهد گواهی، گر نهان دارد
کنون دل بستگی غنچه با گل، کی نهان ماند؟
[...]
نگارا دل همیخواهد که عشقت را نهان دارد
ولیکن اشک را نطق است و رنگ رو زبان دارد
اگر چه آتش مجمر ندارد شعلهٔ پیدا
ولیکن عود نتواند که دود خود نهان دارد
کسی کز درد عشق تو ندارد زندگیِّ دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.