سحر آه و گلستان نکهت و بلبل فغان دارد
جهانی سوی بیرنگی ز حسرت کاروان دارد
تأمل گر کنی هر کس به رنگی رفته است از خود
تپشهایی که دارد بحر، گوهر هم همان دارد
نپنداری عبث بر دامن هر ذره میپیچم
جهان را گرد مجنون محمل لیلی گمان دارد
دبستان ادب را آن نزاکت فهم اسرارم
که طفل اشک من در خامشی درس روان دارد
چو شمع کشته کز خاکستر خود میکند بالین
خموشیهای آهم داغ در زیر زبان دارد
چرا زین آرزو برخود نبالد بیستون غم
که تیغش از دل فرهاد من سنگ فسان دارد
نیام آگه ز حس قاتل اما اینقدر دانم
که در هر قطره خونم چشم حیران آشیان دارد
به فتراک خیالی چون سحر گرد نفس دارم
شکار انداز دشت بی نشانی هم نشان دارد
دماغ خون من چون اشک رنگی برنمیدارد
گر استغنا نگیرد دست و تیغت امتحان دارد
چه میپرسی ز نقدکیسهٔ وهم سپند من
اگر برهم شکافی نالهای ضبط عنان دارد
بلندیها به پستی متهم شد از تنآسانی
به راحتگر نپردازد زمین هم آسمان دارد
تپیدن شکرآرام است بیدل بسمل ما را
نفس در عالم پرواز سیر آشیان دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و فلسفی شاعر است. شاعر از تنهایی، حسرت و درد ناشی از عشق سخن میگوید و به تفکر درباره زندگی و مرگ میپردازد. در آن، عناصری مانند طبیعت (سحر، گل، بلبل)، احساسات انسانی (غم، عشق، اشک) و نمادهایی از تلاش و تلاش بینتیجه برای دستیابی به آرزوها مشاهده میشود. شاعر به خوشیها و بدبختیهای زندگی و جست و جوی معنای وجود اشاره میکند و به نوعی به دوگانگی انسانی و موقعیت عاطفی خود میپردازد. شعر در نهایت حس و حال عمیق و پیچیدهای از زندگی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در صبحگاهان، گلستان بوی خوشی دارد و بلبل با صدای خود ناله میکند. جهانی در اندوه و حسرت از بیرنگی و افسردگی گام برمیدارد.
هوش مصنوعی: اگر کمی تأمل کنی، متوجه میشوی که هر فرد به نوعی خاص و مطابق با ویژگیهای خود زندگی میکند. در حقیقت، هر شخص با وجود تفاوتها و ویژگیهایش، درونش احساساتی دارد که مشابه دریا و گوهر هستند؛ یعنی عمق و ارزش مشترکی دارند.
هوش مصنوعی: نگذارید گمان کنید که من بیهدف بر هر ذرهای نشستهام؛ من در واقع جهان را به گرد یک دیوانه درآوردهام که گمان میکند محمل لیلی است.
هوش مصنوعی: مدرسه ادب به من آموخت که درک نکتههای پنهان چه اندازه مهم است، زیرا درد و رنج من مانند یک کودک در سکوت، درسهای زیادی از زندگی را به من میآموزد.
هوش مصنوعی: شمعی که خاموش شده، از خاکستر خود به دور و برش روشنایی میدهد. در سکوتهای من، گویی آه و نالهای دردناک پنهان است که در زیر زبانم احساس میشود.
هوش مصنوعی: چرا بیستون از آرزوهایش شاد نباشد، در حالی که غم فرهاد را به دوش میکشد و درد او به مانند تیغی بر دلش نشسته است؟
هوش مصنوعی: من از حس قاتل آگاه هستم، اما میدانم که در هر قطره خون من، چشمی در جستجوی خانهاش وجود دارد.
هوش مصنوعی: من در خیال خود مانند سحرگاه، دمی را به یاد دارم که در دشت بینشانی، نشانی از خود به جا گذاشتهام.
هوش مصنوعی: باید بگویم که حال و روز این دل زخمخورده من، در برابر غمها و دردها، هیچ رنگ و حالی ندارد. هرگاه بینیازی نداشته باشم و در معرض آزمایش و چالشهای تو قرار بگیرم، نشان میدهد که چقدر بر من تأثیر میگذاری.
هوش مصنوعی: چرا از ارزش واقعی گنجینهی خیال من میپرسی؟ اگر به عمق آن نفوذ کنی، اوج احساساتی را خواهی دید که کنترلشان دشوار است.
هوش مصنوعی: بلندیها به دلیل آسانگیری به پستی متهم شدند، اما راحتطلبی باعث نمیشود که زمین نتواند به آسمان برسد.
هوش مصنوعی: تپیدن قلب خوشحال و شیرین است، اما ما که در گرداب غم و اندوه گرفتار شدهایم، در این دنیا، نفسمان در آرزوی پرواز و رسیدن به آشیانهای آرام است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر موری سخن گوید، و گر مویی روان دارد
من آن مور سخن گویم، من آن مویم که جان دارد
تنم چون سایه مویست و دل چون دیده موران
ز هجر غالیه مویی، که چون موران میان دارد
اگر مر آب و آتش را مکان ممکن بود مویی
[...]
اگر ذاتی تواند بود کز هستی توان دارد
من آن ذاتم که او از نیستی جان و روان دارد
وگر هستی بود ممکن که کم از نیستی باشد
من آن هستم که آن از بینشانیها نشان دارد
وگر با نقطهای وهمم کسی همبر بود او را
[...]
غلام آن سبکروحم که با من سر گران دارد
جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد
مرا گر دوستی با او به دوزخ میبرد شاید
به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد
کسی را کاختیاری هست و محبوبی و مشروبی
[...]
هوای بوستان خوش گشت و باده لطف جان دارد
کنون هر کس که جان دارد، هوای بوستان دارد
سحرگه بکر غنچه ها باده ها خورده ست در پرده
همه سرخی رو بدهد گواهی، گر نهان دارد
کنون دل بستگی غنچه با گل، کی نهان ماند؟
[...]
نگارا دل همیخواهد که عشقت را نهان دارد
ولیکن اشک را نطق است و رنگ رو زبان دارد
اگر چه آتش مجمر ندارد شعلهٔ پیدا
ولیکن عود نتواند که دود خود نهان دارد
کسی کز درد عشق تو ندارد زندگیِّ دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.