دل سپر بفگند چون درد ترا درمان نداشت
عقل پی گم کرد چون گوی ترا میدان نداشت
صبر می زد لاف چون طوفان غم بالا گرفت
عاجزی شد زانکه کشتی در خور طوفان نداشت
شحنه عشق تو تا سر حد جان آتش بزد
بیشتر می شد ولیکن بیشتر فرمان نداشت
غم نمی بایست دل را وین به اقبال تو بود
وانکه می بایست یعنی صبر یک جوزان نداشت
گوی زرد حسنت ولی ننهاد پای اندر رکاب
زانکه اندر هفت کشور جای یک چوگان نداشت
خون دل خوردی و بروی لب همی خایم که او
جان چرا پیشت به دندان مزد در دندان نداشت
ماند جانی با مجیر از وی به عیدی کن قبول
کو به از جان از برای عید تو قربان نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حال و روز عاشقانی سخن میگوید که در عشق دچار اندوه و بیتابی هستند. شاعر میگوید که دل عاشق به خاطر درد عشق درمانی نیافت. عقل و صبر نیز در برابر غم از دست رفتهاند و به حالت ناتوانی رسیدهاند. احساسات و غمها بر زندگی آنها چیره شده و هیچ امید نجاتی نیست. عشق آتشزا و پرحرارت است، اما بر عاشق فرمانی ندارد. در نهایت، شاعر به عدم توانایی در مقابله با دردهای عاشقی و جدایی اشاره میکند و میگوید که حتی وقتی جانش در خطر است، قربانی عشق نمیشود. این شعر تجسمی از فلسفه عشق و رنج ناشی از آن است.
هوش مصنوعی: دل به درد و رنجی میسوزد که دیگر درمانی برای آن وجود ندارد، و عقل نیز در سردرگمی و بیراههای باقی مانده که نمیتواند تو را در این شرایط به درستی راهنمایی کند.
هوش مصنوعی: صبر سعی میکرد خود را قوی جلوه دهد، اما زمانی که غم و اندوه شدت گرفت، به ضعف و ناتوانی رسید، زیرا دیگر توانی برای مقابله با طوفان نداشت.
هوش مصنوعی: شور و شوق عشق تو به قدری شدید بود که میتوانست تا مرز جانم آتش بزند و مرا در خود بسوزاند، اما این احساس بیشتر از آنکه در کنترل من باشد، خارج از دسترس من بود.
هوش مصنوعی: غم نباید دل را دربر بگیرد و این شرایط به خاطر اقبال توست، اما آنچه که باید وجود داشته باشد، صبر و تحمل است که من آن را ندارم.
هوش مصنوعی: حسنت مثل گوی زردی است که نمیگذارد در رکاب سواری قرار بگیرد، زیرا در هفت کشور، هیچکس را پیدا نمیشود که مانند تو باشد.
هوش مصنوعی: شما ناراحتی و غم را در درون خود تحمل میکنید و به آرامی بر لبان خود لبخند میزنید، در حالی که نمیدانید چرا آن فرد عزیزتان، که همیشه در دل شما جا دارد، هیچ نشانی از عشق و محبت به شما نشان نمیدهد.
هوش مصنوعی: یک روح در دل مجیری باقی مانده که برای عید تو حاضرم او را قربانی کنم؛ زیرا ارزش او برای من بیشتر از جانم است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زنده دل نبود کسی کو ذوق درویشان نداشت
جان ندارد زنده یی کو حالت ایشان نداشت
مرد همچون گل اگر از رنگ باشد مایه دار
رنگ سودش کی کند چون بوی درویشان نداشت
ای بسا درویش زنده دل که در دنیای دون
[...]
ای سواد هند از کلکت نگارستان چین
کار و بار ملک هرگز این سر و سامان نداشت
نامه ی اقبال پیش از کلک دولت پرورت
داشت گرچه رونقی، اما به این عنوان نداشت
رشک بر شاه جهان آید سکندر را که او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.