دلم عشق ترا چون جان نهان داشت
مسوز آن دل که عشقت را چو جان داشت
به چشمم عشق تو خوش لقمه ای بود
چو خوردم استخوان اندر میان داشت
زبانم سوخت چون نام غمت برد
تو گفتی نامش آتش در دهان داشت
ترا دل چرب مرغی دید و نشنید
که غم بر شاخ مرغت آشیان داشت
نهادم نام عشقت سود دارو
ولی ناخورده جانم را زیان داشت
چه گویم خشک جانی رفت از آنکس
که در عالم ز خشک و تر همان داشت
مجیر از غمزه شوخت بدان جست
که خون آلوده تیری در کمان داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کمال ملک درویشی چنان داشت
که آن طاقت ندانم تا توان داشت
به دل یعقوب اگر مهرش نهان داشت
وگر کردش به جان جا جای آن داشت
رخش کو طعنه ها بر ارغوان داشت
گهی نیلوفر و گه زعفران داشت
ز دشمن شمع اگر چه بیم جان داشت
بحکم « من دخل » آنجا امان داشت
به جانان حرف دوری در میان داشت
حدیث شکوهٔ او بر زبان داشت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.