قاعده ای نهاد خوش حسن تو باز در جهان
عشق تو زد سه نوبه ای بر در دار ملک جان
شعبده لب ترا از پی دلبری فلک
ماند به شکل حقه ای مهره مار در دهان
از تو من شکسته دل همچو پیاله در خطم
زانکه چو جرعه خون من ریخت غم تو رایگان
سکه حسن تازه کرد از تو سپهر بوالعجب
خیز و به ما ز قند لب چاشنیی بیار هان!
بی نمکی مکن چو خاک از سر خوی آتشی
کز دل ماست خوش نمک دیگ غم تو در جهان
سینه مکن که روی من از تو گرفت زنگ غم
یک نفسم به روی خود از تف سینه وارهان
گشت سیه سپید و خوش چشم من از خیال تو
تا دهدم در آینه از رخ و زلف تو نشان
دیده من ز خار غم از چه نمی شود تهی؟
زانکه ز عکس روی تو چشم من است گلستان
رو که ز مه نکوتری تا ز هوس همی رود
سر زده و کبود لب گرد در تو آسمان
هم نکند به بوسه ای لعل تو تا نبیندم
همچو سفال نو شده خشک لب از تو هر زمان
در طلبت همی دوم چون سگ پای سوخته
گرچه ز ناز هر زمان خام تری چو استخوان
حلقه به گوش تو شدم چند ز چشمم افگنی
بار غمم سبک بکن سر به چه می کنی گران؟
راست چو شمع وقت روز از بر من کران مکن
چون دل و جان نهاده ام با تو چه شمع در میان
دل به دو نیمه می کنم با تو به شکل پسته ای
با من اگر شبی شود فندق تو شکر فشان
رو که به عون آسمان هستی از آن رخ چو مه
نایب آفتاب تو سایه حق خدایگان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به خوبی احساس عشق و دلبستگی عمیق را به تصویر میکشد. شاعر با زبان لطیف و استعارههای زیبا به ستایش معشوق خود میپردازد و زیباییهای او را در قالب نمادها و تصاویر خیالانگیز توصیف میکند. عشق او همچون دارویی است که درد و رنج را تسکین میدهد، در عین حال دلشکستگی و غم ناشی از دوری را هم نشان میدهد. شاعر به معشوق خود دعوت میکند تا نزد او بیاید و زیباییاش را با او تقسیم کند. همچنین، او به مقایسههای جالبی از احساسات خود و تأثیر معشوق بر زندگیاش میپردازد. در نهایت، این شعر حس عمیق دلبستگی و آرزوی وصال را به زیبایی روایت میکند.
هوش مصنوعی: بر اساس قواعد زیبایی و حسن تو، در جهان عشق، تو سه بار در دروازهی مملکت جانم در خوردی و به آن سر زدی.
هوش مصنوعی: لبهای تو همچون شعبدهای است که آسمان برای جلب توجه زیباییات آفریده، همانطور که مهرهای باستانی در دهان دارد.
هوش مصنوعی: من از تو دل شکستهام، مانند پیالهای که ترک خورده است. غم تو به اندازهای بر من سنگینی کرده که مثل یک جرعه خون در وجود من جاری شده، و این درد بیدلیل نیست.
هوش مصنوعی: هوا و زمانه جدیدی برای حسن به وجود آورده است. بیا و از شیرینی لبان ما برای طعم بهتر و لذت بیشتر استفاده کن!
هوش مصنوعی: بیخشکی و بیروحی رفتار نکن، زیرا آتش عشق ما در دل میسوزد. خوشبو و خوشطعم، مانند نمک در زندگی ما، غم تو را در این جهان زنده و مؤثر میکند.
هوش مصنوعی: دل را رنجان نکن، زیرا چهرهام به خاطر غم تو دچار تغییر شده است. یک نفس از خودم را به خاطر داغ دل رها کن.
هوش مصنوعی: چشم سیاه و زیبا و موی خوش تو در ذهن من میچرخد و من میخواهم نشانههایی از چهره و زلف تو را در آینه ببینم.
هوش مصنوعی: چرا چشمانم از درد و غم خالی نمیشود؟ زیرا زیبایی چهره تو در آنها همچون باغی سرسبز است.
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو که از ماه نیز دلرباتر است، تا زمانی که از هوسها دور ماندهای، مانند آسمانی پر از زیبایی و رنگارنگ، در دامان تو میدرخشد.
هوش مصنوعی: تا وقتی لبان تو را نبینم که خشک شدهاند و مانند سفالی تازه به نظر میرسند، نمیگذارم حتی با یک بوسه، اسیر شوق تو شوم.
هوش مصنوعی: من برای پیدا کردن تو تلاش میکنم و مانند سگی هستم که پایش سوخته است. هرچند که تو به خاطر بزرگواری و ناز خود، هر بار در حق من با بیاعتنایی برخورد میکنی، اما من هنوز هم به دنبال تو هستم، درست مثل استخوانی که برای سگی ارزشمند است.
هوش مصنوعی: من به عشق تو خود را در قید و بند قرار دادهام. کاش با یک نگاه از چشمانت بار غمهایم را سبککنی. چرا اینقدر سنگین و بیحرکت هستی؟
هوش مصنوعی: مثل شمعی که در روشنایی روز آب میشود، من را از نور خود محروم نکن. چون دل و جانم را با تو گذاشتهام، و تو برای من همچون شمعی هستی که در دل تاریکی میدرخشد.
هوش مصنوعی: دل را به دو قسمت تقسیم میکنم، با تو شبیه به شکل پستهای، اگر شبی در کنارم باشی، تو مانند فندق میشوی که شیرین و خوشمزه است.
هوش مصنوعی: ای که به کمک آسمان وجود داری، از چهرهات مانند ماه روشن است. نوری که از تو میآید، همچون سایهای از خدای بزرگ است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نامزد غمی ز دهر ای دل سر گرفته هان
زیر میا نه خوش نشین چون غم تست بیکران
صدمه آه من ببین سوخته چنبر فلک
لؤلؤ روی من نگر ساخته گنج شایگان
در طلب جفای من چرخ دو اسبه می دود
[...]
شاه جهان گشای را از شب و روز آن جهان
باد هزار سال عمر، اینت دعای راستین
ای جهان را، یادگار از طغرل و الب ارسلان
آسمان داد و دینی آفتاب دودمان
بوسه داده نعل یکران تو طوق ماه نو
سجده برده پیش دیوان تو، طاق ابروان
تا هزاران قرن دیگر هم، نیارد روزگار
[...]
مانده شدهست گوش من از پی انتظار آن
کز طرفی صدای خوش دررسدی ز ناگهان
خوی شدهست گوش را گوش ترانه نوش را
کو شنود سماع خوش هم ز زمین هم آسمان
فرع سماع آسمان هست سماع این زمین
[...]
فاتحهای چو آمدی، بر سر خستهای بخوان
لب بگشا که میدهد، لعل لبت به مرده جان
آن که به پرسش آمد و، فاتحه خواند و میرود
گو نفسی که روح را، میکنم از پیَش روان
ای که طبیبِ خستهای، روی زبان من ببین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.