جام ز می دو قله کن خاص برای صبحدم
فرق مکن دو قبله دان جام و صفای صبحدم
بر تن چنگ بند رگ وز رگ خم گشای خون
کهآتش و مشک زد به هم نافهگشای صبحدم
جام چو دور آسمان در ده و زمین فشان
جرعه چنان که برچکد خون به قفای صبحدم
چرخ قرابهٔ تهی است پارهٔ خاک در میان
پری آن قرابه ده جرعه برای صبحدم
حلق و لب قنینه بین سرفهکنان و خنده زن
خنده بهار عیش دان، سرفه نوای صبحدم
ساقی اگر نه سیب تر بر سر آتش افکند
این همه بوی چون دهد می به هوای صبحدم؟
صورت جام و باده بین معجز دست ساقیان
ماه نو و شفق نگر نور فزای صبحدم
باده به گوشماهییی بیش مده که در جهان
هیچ نهنگ بحرکش نیست سزای صبحدم
صبح شد از وداع شب با دم سرد و خون دل
جامه دران گرفت کوه، اینت وفای صبحدم
شمع که در عنان شب زردهٔ بش سیاه بود
از لگد براق جم، مرد بقای صبحدم
موکب صبح را فلک دید رکابدار شه
داد حلی اختران نعل بهای صبحدم
شاه معظم اخستان شهر گشای راستین
داد ده ظفر ستان، ملک خدای راستین
رطل کشان صبح را نزل و نوای تازه بین
زخمه زنان بزم را ساز و نوای تازه بین
رنگ بشد ز مشک شب، بوی نماند لاجرم
باد بر آبگون صدف غالیهسای تازه بین
بید بسوز و باده کن راوق و لعل باده را
چون دم مشک و عود تر عطر فزای تازه بین
سوخته بید و بادهبین رومی و هندویی بهم
عشرت زنگیانه را برگ و نوای تازه بین
نافهٔ چین کلید زد صبح و کلید عیش را
بر در عدهدار خم قفل گشای تازه بین
ترک سلاحپوش را زلف چو بر هم اوفتد
عقل صلاح کوش را مست هوای تازه بین
شاهد روز کز هوا غالیهگون غلاله شد
شاهد توست جام می زو تو هوای تازه بین
نیست جهان تنگ را جای طرب که دم زنی
ز آن سوی خیمهٔ فلک خم زن و جای تازه بین
زیر پل فلک مجوی آب وفا ز جوی کس
بگذر از این پل کهن آب وفای تازه بین
لهجهٔ راوی مرا منطق طیر در زبان
بر در شاه جم نگین، تحفه دعای تازه بین
قلعهٔ گلستان شه قلهٔ بوقبیس دان
حصن شما خیش حرم کعبه سرای تازه بین
رستم کیقباد فر حیدر مصطفی ظفر
همره رخش و دل دلش فتح و غزای راستین
بر ره قول کاسهگر نوای نو زند
بر سر خوانچهٔ طرب مرغ صلای نو زند
مرغ قنینه چون زبان در دهن قدح کند
جان قدح به صد زبان لاف صفای نو زند
طاس چو بحر بصره بین جزر و مدش به جرعهای
ساحل خاک را ز در موج عطای نو زند
بزم چو هشت باغ بین باده چهار جوی دان
خاصه که ساز عاشقان حور لقای نو زند
سنگ به لشکر افکند منهی عقل و آخرش
قاضی لشکر مغان حد جفای نو زند
و آن می عقل دزد هم نقب زند سرای غم
لاجرمش صفیر خوش چنگ سرای نو زند
چنگ بریشمین سلب کرده پلاس دامنش
چون تن زاهدان کز او بوی ریای نو زند
نای چو زاغ کنده پر نغز نوا چو بلبلان
زاغ که بلبلی کند طرفه نوای نو زند
دست رباب را مجس تیز و ضعیف و هر نفس
نبضشناس بر رگش نیش عنای نو زند
بربط اگر دم از هوا زد به زبان بیدهان
نی به دهان بیزبان دم ز هوای نو زند
چنبر دف شود فلک مطرب بزم شاه را
ماه دو تا سبو کشد زهره ستای نو زند
شاه خزر گشای را هند و خزر شرف دهد
بر پسر سبکتکین هند گشای راستین
جام و تنوره بین به هم باغ و سرای زندگی
ز آتش و می بهار و گل زاده برای زندگی
بر در درج خط قدح از افق تنوره بین
عکس دو آفتاب را نورفزای زندگی
حجرهٔ آهنین نگر، حقهٔ آبگینه بین
لعل در این و زر در آن، کیسهگشای زندگی
جام پری در آهن است از همه طرفهتر ولی
نقش پری به شیشه بین سحرنمای زندگی
دایرهٔ تنوره بین ریخته نقطههای زر
کرده چو سطح آسمان خط سرای زندگی
شبه سپید باز بین بر سر کوه پر طلا
باز سپید روز بین بسته قبای زندگی
قطره و میغ تیره بین شیره سفید و تخمه کان
عالم دردمند را کرده دوای زندگی
سال نو است و قرص خور خوانچهٔ ماهی افکند
وز بره خوان نو نهد بهر نوای زندگی
تابهٔ زر ندیدهای بر سر ماهی آمده
چشمهٔ خور به حوت بین وقت صفای زندگی
ابر چو پیل هندوان آمد و باد پیلبان
دیمه روس طبع را کشته به پای زندگی
روز یکم ز سال نو جشن سکندر دوم
خاک ز جمرهٔ سوم کرده قضای زندگی
شاه سکندر هدی، چشمهٔ خضر رای او
بیظلمات چشمه بین زاده ز رای راستین
ای به هزار جان دلم مست وفای روی تو
خانهٔ جان به چار حد وقف هوای روی تو
رشتهٔ جان برون کشم هر مژه سوزنی کنم
دیده بدوزم از جهان بهر وفای روی تو
تا چو کبوتران مرا بام تو نقش دیده شد
کافرم ار طلب کنم کعبه به جای روی تو
گرچه چو پشت آینه حلقه به گوش تو شدم
آینه کردم اشک را خاص برای روی تو
از همه تا همه مرا نیم دل است و یک نفس
هر دو به مهر کردهام بهر رضای روی تو
قفل به سینه برزدم کوست خزینهٔ غمت
قفل خزینه ساختم دستگشای روی تو
غمزه زنان چو بگذری سنبله موی و مه قفا
روی بتان قفا شود پیش صفای روی تو
چون به قفای جان دود عمر به پای روز و شب
عمر فشان همیدود جان به قفای روی تو
هر که نظارهٔ تو شد دست بریده میشود
یوسف عهدی و جهان نیم بهای روی تو
هستی خاقنی اگر نیست شد از تو جو به جو
بر دل او به نیم جو باد بقای روی تو
سمع خدایگان شود چون دهن تو گنج در
چون به زبان من رود مدح و ثنای روی تو
پانصد هجرت از جهان هیچ ملک چنو نزاد
از خلفای سلطنت تا خلفای راستین
نیست به پای چون منی راه هوای چون تویی
خود نرسد به هر سری تیغ جفای چون تویی
دل چه سگ است تا بر او قفل وفای تو زنم
کی رسد آن خرابه را قفل وفای چون تویی
بوسهخرانت را همه زر تر است در دهن
وانِ من است خشک جان بوسه بهای چون تویی
گرچه چراغ در دهن زر عیار دارمی
کی شودی لبم محک از کف پای چون تویی
گه گه اگر زکات لب بوسه دهی، به بنده ده
تا به خراج ری زنم لاف عطای چون تویی
همچو سپند پیش تو سوزم و رقص میکنم
خود به فدا چنین شود مرد برای چون تویی
گفتی اگرچه خستهای غم مخور این سخن سزد
خود به دلم گذر کند غم به بقای چون تویی
با همه خستگی دلم بوسه رباید از لبت
گربهٔ شیردل نگر لقمه ربای چون تویی
نوبهٔ خواجگی زنم بهر هوای تو مگر
نشکند از شکستگان قدر هوای چون تویی
بر سر خاقانی اگر دست فرو کنی سزد
کوست دلی و نیم جان روی نمای چون تویی
از تو به بارگاه شه لاف دو کون میزنم
کم ز خراج این دوده نزل گدای چون تویی
از شه عیسوی نفس عازر ملک زنده شد
معجزه را همین قدر هست گوای راستین
اهل نماند بر زمین، اینت بلای آسمان
خاک بر آسمان فشان هم ز جفای آسمان
چون پس هر هزار سال اهل دلی نیاورد
این همه جان چه میکند دور برای آسمان
ای مه مگو کهآسمان اهل برون نمیدهد
اهل که نامد از عدم چیست خطای آسمان
کوه کوه میرسد، چون نرسد دل به دل؟
غصهٔ بیدلی نگر هم ز عنای آسمان
با همه دل شکستگی روی به آسمان کنم
آه که قبلهٔ دگر نیست ورای آسمان
محنت و حال ناپسند، اینت فتوح روز و شب
پلپل و چشم دردمند، اینت دوای آسمان
باد دریغ در دلم کشت چراغ زندگی
بوی چراغ کشته شد سوی هوای آسمان
بر سر پای جان کنان گردم و طالع مرا
پا و سری پدید نه چون سر و پای آسمان
گرچه به مویی آسمان داشتهاند بر سرم
موی به موی دیدهام تعبیههای آسمان
زعم من است کهآسمان سجدهٔ سگدلان کنم
زان چو دم سگان بود پشت دوتای آسمان
بس که قفای آسمان خوردم و یافتم ادب
تا ادب اذ السما کوفت قفای آسمان
جیب دریده میرود گرد قوارهٔ زمین
بو که رسم به محرمی زیر وطای آسمان
نیست فرود آسمان محرم هیچ نالهای
نالهٔ خاقانی از آن رفت ورای آسمان
یا کند آسمان قضا عمر مرا که شد به غم
یا کنم از بقای شه دفع قضای آسمان
از گهر یزیدیان زاده علی شجاعتی
کز سر ذوالفقار او زاده قضای راستین
تاجور جهان چو جم تخت خدای مملکت
خاتم دیوبند او بند گشای مملکت
انس و پریش چون ملک زلهربای مائده
دام و ددش چو مورچه هدیه فزای مملکت
دیودلان سرکشش حامل عرش سلطنت
مرغ پران ترکشش پیک سبای مملکت
افسر گوهر کیان، گوهر افسر سران
خاک درش چو کیمیا بیش بهای مملکت
عقل که دید طلعتش حرز بر او دمید و گفت
اینت شه ملک سپه، عرش لوای مملکت
گفت جهانش ای ملک تو ز کیانی از کیان
گفت ز تخم آرشم نجل بقای مملکت
گفت به تیغش آسمان کای گهری تو کیستی
گفت من آتش اجل زهر گیای مملکت
گرچه به باطل اختران افسر عاجزان برند
اوست مظفری به حق خانه خدای مملکت
مار به ظلم اگر برد خایهٔ موش ناسزا
جان پلنگ چون برد کوست سزای مملکت
مشتری از پی ملک کرد سجل خط بقا
بست بنات نعش را عقد برای مملکت
بدر ستاره لشکر است اوج طراز آسمان
بحر نهنگ خنجر است ابر سخای مملکت
بدر چو شعری سیم بحر چو کسری دوم
دولت ظلم کاه او عدل فزای راستین
چون شه پیلتن کشد تیغ برای معرکه
غازی هند را نهد پیل به جای معرکه
بینی از اژدها دلان صف زدگان چو مورچه
خایهٔ مورچه شده چرخ ورای معرکه
تیغ نیام بفکند چون گه حشر تن کفن
راست چو صور دردمند از سر نای معرکه
اسب به چار صولجان گوی زمین کند هبا
طاق فلک به پا کند هم به هبای معرکه
بیشه ستان نیزهها ایمن از آتش سنان
شیردلان ز نیزهها بیشه فزای معرکه
قلزم تیغها زده موج به فتح باب کین
زاده ز موج تیغها صاعقه زای معرکه
تیغ کبود غرق خون صوفی کار آب کن
زاغ سیاه پوش را گفته صلای معرکه
مغز سران کدوی خشک اشک یلان زرشک تر
زین دو به تیغ چون نمک پخته ابای معرکه
تختهٔ خاک رزم را جذر اصم شده ظفر
خنجر شه چو هندوئی جذر گشای معرکه
رایت شه تذرو وش لیک عقاب حملهبر
پرچم شه غراب گون لیک همای معرکه
رشتهٔ جان دشمنان مهرهٔ پشت گردنان
چون به هم آورد کند عقد برای معرکه
حلقهٔ تن عدوی او بر سر شه ره اجل
شه چو سماک نیزهور حلقه ربای راستین
عرش نگر به جای تخت آمده پای شاه را
کعبه نگر به قبله درساخته جای شاه را
جام کیان به دست شه زمزم مکیان شده
بر مکیان زکات چین گنج عطای شاه را
برده مهندس بقا ز آن سوی خطهٔ فلک
خندق حصن ملک را حد سرای شاه را
چون ز سواد شابران سوی خزر سپه کشد
روس والان نهند سر خدمت پای شاه را
ور به سریر بگذرد رایت شاه صاحبش
تاج و سریر خود نهد نعل بهای شاه را
هود هدایت است شاه اهل سریر عادیان
صرصر رستخیز دان قوت رای شاه را
چرخ چو باز ازرق است این شب و روز چون دو سگ
باز و سگاند نامزد صید و هوای شاه را
مرغ که آبکی خورد سر سوی آسمان کند
گوئی اشارتی است آن بهر دعای شاه را
دهر شکست پشت من نیست به رویش آب شرم
ورنه چنین نداشتی مدح سرای شاه را
چرخ چرا به خاک زد گوهر شب چراغ من
کافسر گوهران کنم در ثنای شاه را
دیدهٔ شرق و غرب را بر سخنم نظر بود
آه که نیست این نظر عین رضای شاه را
دزد بیان من بود هرکه سخنوری کند
شاه سخنوران منم شاه ستای راستین
باد مثال را حکم قضای ایزدی
بر سر هر مثال او مهر رضای ایزدی
هفت فلک به خدمتش یکدل و تا ابد زده
چار ملک سه نوبتش در دو سرای ایزدی
رخنه ز دست هیبتش ناخن شیر آسمان
ناخن دست همتش بحر عطای ایزدی
باد دل جهانیان والهٔ نور طلعتش
چون نظر بهشتیان مست لقای ایزدی
قوت روان خسروان شمهٔ خاک درگهش
چون غذی ملائکه باد ثنای ایزدی
باد چو باد عیسوی گرد سم براق او
ای پی چشم درد جان شاف شفای ایزدی
خامهٔ مار پیکرش باد رقیب گنج دین
مهره و زهر در سرش درد و دوای ایزدی
کرده ضمان ازو ظفر فتح و سریر و روس را
او به فزودن ظفر شکرفزای ایزدی
چرخ ز خنجر زحل ساخته درع دولتش
آینههای درع او فر و بهای ایزدی
دهر ز چرخ اطلسش کرده ردای کبریا
نقش طراز آن ردا عین بقای ایزدی
شاه جهان گشای را از شب و روز آن جهان
باد هزار سال عمر، اینت دعای راستین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری بلند و زیباست که به توصیف صبح و شادیها و زیباییهای آن میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویری نظیر جام می، زیباییهای طبیعت و لحظات شاد زندگی، صبح را به عنوان نمادی از طراوت، عشق و زندگی معرفی میکند. در این شعر، شاعر به ساقی و نوشیدن شراب اشاره میکند و از معجزات طبیعت و زیباییهای آن سخن میگوید. همچنین از عشق و زیبایی محبوب صحبت میکند و عشق به خدا و زندگی را در کنار عشق به محبوبش مطرح میکند. در نهایت، شاعر به درک عمیقتری از زندگی و عشق میرسد و از این طریق به مضامین فلسفی و عرفانی میپردازد که بر زندگی انسان تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: برای صبح زود و آغاز روز، یک جام خاص از شراب تهیه کن. این شراب به جای قبلهٔ نماز، باید به عنوان منبع صفا و طراوت برای صبحگاه در نظر گرفته شود.
هوش مصنوعی: دستگاه موسیقی را به دست بگیر و از رگهایت خون به بیرون بریز. زیرا آتش و عطر با هم ترکیب شده و در آغاز صبح عطر ناب را منتشر میکنند.
هوش مصنوعی: جامی که در دست داریم، به اندازه دور آسمان است و باید جرعهاش را در زمین بریزیم، به گونهای که مانند خونی که به دنبال صبحگاه میریزد، از آن جاری شود.
هوش مصنوعی: زندگی مانند ظرفی خالی است و در میان آن، دانهای از خاک وجود دارد. این دانه همانند جرعههای نابی است که میتواند در صبحگاه به انسان طراوت و سرزندگی ببخشد.
هوش مصنوعی: در باغی سرسبز، لبها و حلقههای زیبایی در حال خندیدن و شوخی کردن هستند. این خنده نشاندهندهی شادی و خوشی بهاری است، در حالی که سرفهای ملایم مانند صدای صبحهای زود به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: اگر ساقی سیب تازهای را بر شعله آتش نگذارد، پس این همه عطر چرا در هوای صبح پخش میشود؟
هوش مصنوعی: به تماشای زیباییهای نوشیدنی و ظرف آن بپردازید؛ معجزهگونه است که دستهای ساقیها در کنار ماه نو و سپیدهدم به طرز جالبی نور را میافشانند.
هوش مصنوعی: نمیتوانی به ما نوشیدنی بیش از اندازه بدهی، چرا که در این دنیا هیچ نهنگی نمیتواند به تنهایی دریا را در صبح ناشناخته بکند.
هوش مصنوعی: صبح که فرا میرسد، شب با دلدرد و غم از خورشید جدا میشود و کوهها آماده استقبال از روز میشوند. این نشاندهنده وفاداری و زیبایی آغاز روز است.
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، شعله شمعی که رنگش زرد بود، به دلیل ناملایمتی که از یک اسب سرکش به آن وارد شد، نتوانست در مقابل آمدن صبح دوام بیاورد و خاموش شد.
هوش مصنوعی: در آغاز صبح، آسمان با نگاه کردن به کاروانی که صبح را به همراه دارد، متوجه میشود که ستارهها مانند نعلهایی برای صبح هستند که به قیمت صبح زود به کار میروند.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی پادشاهی است که به حقیقت و عدالت در فرمانروایی خود اهمیت میدهد و در پی پیروزی و خوشبختی مردمش است. او به عنوان ملکه و پیشوای راستین، تلاش میکند تا دروازههای شهر را به روی آزادی و موفقیت باز کند و همواره در مسیر درست قدم بردارد.
هوش مصنوعی: اینجا به صبح گاهی اشاره شده که آوای دلانگیزی همراه با نوشیدن شراب و شادی برپا شده است. صدای سازها و نغمههای تازه در دل بزم، فضایی شاداب و دلنشین ایجاد کرده است. این لحظه، دعوتی به لذت بردن از زیباییهای زندگی و تجربیات خوشایند است.
هوش مصنوعی: رنگ شب به خاطر عطر مشک تغییر کرد، ولی بوی آن باقی نماند. به همین دلیل، باد به آرامی بر روی صدف زیبای تازه میوزد.
هوش مصنوعی: بید را بسوزان و نوشیدنی را آماده کن، و بگذار رنگ لعل مانند بوی مشک و عود تازه عطرش را افزایش دهد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به وصف حال خود و حال دیگران میپردازد. او به زیباییهای زندگی و عشق اشاره میکند و از جذابیت و نوای دلانگیز زندگی میگوید. او با اشاره به «بید» و «باده»، به حالتی از سرمستی و شادی اشاره دارد که در آن افراد از زندگی و عشق لذت میبرند، به ویژه زمانی که با یکدیگر به خوشی و سرور میپردازند. در مجموع، شاعر به زیباییها و شادیهای زندگی و عشق اشاره میکند که مثل برگ و نوای تازه همیشه نو و دلانگیز است.
هوش مصنوعی: چشمانداز زیبای صبح در چین به وضوح آشکار میشود و لذتهای زندگی به نوعی جدید و دلپذیر وارد میشوند. در این حال، شخصی که در حال نوشیدن است، در آغوش خود قفلهای نوینی از شادی و نشاط را میگشاید.
هوش مصنوعی: وقتی که زلف آن دختر زیبای سلاحپوش در هم بریزد، عقل و تدبیر را فراموش میکنم و در آن لحظه به هوای تازه و دلنشینی میروم.
هوش مصنوعی: در روزی که بخار معطر و خوشبو در فضا پراکنده شد، فقط تو نشانه و نشانهگذار آن هستی. از شراب و لذتهای آن بنوش و به هوای تازهای که به وجود میآورد، توجه کن.
هوش مصنوعی: در این دنیا، جایی برای شادی و خوشی وجود ندارد، پس از آن سوی آسمان با طمأنینه و آرامش سخن بگو و به زیباییهای تازه توجه کن.
هوش مصنوعی: زیر پل آسمان به دنبال آب وفا نگرد. از جوی هیچکس عبور کن و از این پل قدیمی بگذر تا آب وفای تازه و نو را ببینی.
هوش مصنوعی: لهجهٔ گویندهام مانند زبان پرندهای است که در حضور شاهی با نام جم، جواهرات را به نمایش میگذارد و این، نشاندهندهٔ خوشدعایی و امید به تازگی و زیبایی است.
هوش مصنوعی: قلعهٔ گلستان جایی است که بسیار زیبا و دلانگیز است، و شه قلهٔ بوقبیس به معنای عظمت و شکوه این مکان اشاره دارد. این قلعه، مانند دژی مستحکم، از حرم کعبه محافظت میکند و به عنوان مکانی جدید و پر از زیباییها به تصویر کشیده میشود.
هوش مصنوعی: رستم در کنار کیقباد و با پشتیبانی حیدر مصطفی و رخش، با دل پر از انگیزه و عزم، به پیروزیهای واقعی و جنگهای راستین دست مییازد.
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، اگر یک سازنده خوش صدا آهنگی تازه بنوازد، بر سر سفرهی شادی، پرندهای نیز آواز جدیدی سر میدهد.
هوش مصنوعی: مرغ قنینه، که نماد زیبایی و لطافت است، وقتی در دهان قدح (جام) مینشیند و شروع به آواز خواندن میکند، جان قدح نیز به طرز شگفتانگیزی صدای شیرینی را بهوجود میآورد و از زیبایی و تازگی خود صحبت میکند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویر کشیدن دریای بصره پرداخته که در حالت جزر و مد، به زیبایی و راز و رمزهای خود میدرخشد. او به نوعی میگوید که این دریا به مانند یک طاس، میتواند ساحل را با موجهایش نوازش کرده و از آن الهام بگیرد، به طوری که هر قطره آب آن، در حقیقت، نشانهای از نعمتهای تازه و شگفتیهای زندگی است.
هوش مصنوعی: به جشن و میخانهای نگاه کن که مانند هشت باغ زیباست و در آن چهار جوی باده سرازیر است. به ویژه که ساز و آواز عاشقان به یکدیگر پیوندی نو و شگفتانگیز میبخشد.
هوش مصنوعی: سنگی به سوی لشکر پرتاب میشود، که نشاندهنده ضعف عقل و خرد است و در نهایت، قاضی این لشکر، به مغان دستور میدهد که حد و مرز نادانی را مشخص کنند.
هوش مصنوعی: عقل، مانند دزدی که به خانه غم نفوذ میکند، صدایی زیبا از نوازش چنگ به گوش میرسد و فضایی نو و تازه را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: چنگی از گیسوی او آویخته و پارچه دامنش را گرفته، مانند تن زاهدانی که از او بوی ریا و تظاهر به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: سخن از سازی است که با صدای دلنشین و زیبا میخواند، همانطور که زاغ با پروازش نغمهای شاداب و تازه میسازد. در واقع، زاغ هم میتواند مانند بلبل با صدای خود، نوای جدیدی را به جهانیان بشناساند.
هوش مصنوعی: دست رباب بهطرز ظریف و حساس، هر لحظه به نبض زندگیاش توجه دارد و با هر نواختن، احساساتی را در او بیدار میکند.
هوش مصنوعی: اگر ساز بربط صدایی از خود بیرون آورد، باید به یاد داشت که این صدا نه از دهانی که صحبت کند، بلکه از قلبی بیزبان نشأت میگیرد و به همین خاطر میتواند هوای تازهای را به ارمغان بیاورد.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویرسازی زیبایی از درخشش و موسیقی در محفل شاه اشاره شده است. آسمان به مانند طبل زنی میکند و ماه به عنوان یک میهمان ویژه، دو خمره پر از شراب را به سوی زهره، که در نظر گرفته شده، میآورد. این صحنه نشاندهندهی جشن و شادی در دربار است و به نوای خوش و زیبایی آسمان و زمین اشاره دارد.
هوش مصنوعی: شاه خزر، کشوری را به پسر سبکتکین که از نژاد هندی است، تقدیم میکند و این کار باعث ارتقاء مقام او میشود.
هوش مصنوعی: به زیبایی و شور و شادی زندگی توجه کن، جایی که لذتهای زندگی مانند شراب و گل در کنار هم خلق میشوند و نارنجی گرمی آتش نشاندهنده نشاط و سرزندگی است.
هوش مصنوعی: از در ورودی، خطی از شراب را میبینم که مانند افق در حال درخشش است و تصویری از دو خورشید را نمایان میکند که نور زندگی را میافزایند.
هوش مصنوعی: نگاه کن به اتاقک آهنی، و ترفندهای شفاف و زیبا را ببین. در اینجا لعل و در آنجا طلا وجود دارد، که در واقع به رازهای زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: جامی که در دست دارم از آهن ساخته شده و از هر طرف محکم است، اما تصویر زیبای پری در شیشهای که نور زندگی را نشان میدهد، جذابتر است.
هوش مصنوعی: دایرهٔ توحید را ببین که نقاط زرینی بر روی آن ریخته شدهاند؛ همانند سطح آسمان که زندگی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر زیبایی از صبحگاه اشاره شده است. نور صبحگاهی که بر فراز کوهها میتابد و به رنگ طلایی درمیآید، نشاندهندهی شروع یک روز جدید و پرامید است. این زیبایی و روشنایی، نماد زندگی و فرصتهای تازهای است که برای ما فراهم میشود.
هوش مصنوعی: قطره باران و ابر تیره، در میان شیرهٔ شیرین و دانههای عالم، به دردهای انسان درمانی بخشیدهاند و به زندگی طراوت میبخشند.
هوش مصنوعی: سال نو آغاز شده و ماهی قرمز بر سفره نوروزی قرار میگیرد. همچنین برهای تازه به سفره اضافه میشود تا زندگی نو و شاداب آغاز شود.
هوش مصنوعی: ماهى درون تابهاى از طلا نشسته و همچنین خورشیدى که بر او تابیده، به زیبایی زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ابر مانند فیل بزرگی از هند به آسمان آمد و باد به مانند نگهبان فیل، باعث ویرانی خلق و خوی لطیف و انسانی شده و زندگی را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: در روز اول سال نو، جشن سکندر دوم برگزار شده و این روز، سرآغاز زندگی جدیدی است که از خاکستر سوم برخاسته است.
هوش مصنوعی: شاه سکندر به عنوان رهبری حکیم و خردمند نام برده شده که در دل تاریکیها و مشکلات،یافتن حقیقت و درک واقعیت را میسر ساخته است. چشمه خضر نیز به معنای منبع زندگی و حکمت است که او را به سمت تصمیمات درست و راستین هدایت کرده است. این تصویر به ما نشان میدهد که با تلاش و درک صحیح میتوان بر محدودیتها و مشکلات غلبه کرد.
هوش مصنوعی: ای کسی که دل من به عشق وفاداریات سرشار است، جانم تمام وجودش را به خاطر عشق به تو وقف کرده است.
هوش مصنوعی: هر بار که ابرویم را به هم میزنم، مانند این است که جانم از این دنیا خارج میشود. چشمانم را به خاطر وفاداری به چهرهات به هم میدوزم و از تمام دنیا دور میکنم.
هوش مصنوعی: مرا آنقدر به محبوبات وابسته است که مانند کبوتران به بام تو پرواز میکنم و اگر بخواهم از تو دور شوم و به سمت خانه خدا بروم، بیاعتنا به این کارم میشوم، چون چهرهات برای من از همهچیز مهمتر است.
هوش مصنوعی: هرچند که در نقش آینه، خود را به تو نزدیک کردهام، اما اشکهایم را به خاطر زیبایی تو خاص و منحصر به فرد کردهام.
هوش مصنوعی: من نیمی از وجودم را به همه تعلق دادهام و با یک نفس، هر دو را به خاطر رضایت و محبت تو میپرورانم.
هوش مصنوعی: من به سختی بر سینهام قفل زدم، گویا این قفل، نگهبان گنجینه غم توست. برای گشودن این خزانه، قفلی دیگر ساختهام که فقط چهره تو میتواند آن را باز کند.
هوش مصنوعی: زمانی که با ناز و غمزه از کنار دیگران عبور کنی، با زیبایی و جذابیت مو و چهرهات، چهرههای زیبای دیگر در پس زیبایی تو محو میشوند.
هوش مصنوعی: زمانی که جان به دنبال یاد تو میدود، عمر مانند دودی در شب و روز از بین میرود. جان همچنان به دنبال چهرهات میزند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به تماشای تو بپردازد، جزو کسانی میشود که از محبت و زیباییات آسیب دیدهاند. تو مانند یوسف هستی که در زمان خود بینظیر و با ارزش بودهای، در حالی که جهان دیگر ارزش چندانی ندارد در مقایسه با زیبایی تو.
هوش مصنوعی: اگر وجود خداوند نیست، از تو به دلی که با نیم جوی عشق تو پر شده، بادی از بقای چهرهات میگذرد.
هوش مصنوعی: گوش خداوند وقتی به صدای تو گوش فرا میدهد که تو درباره زیباییهای او سخن بگویی و از او تعریف و ستایش کنی.
هوش مصنوعی: هیچ پادشاهی به بزرگی و ارزشمندی خلفای راستین نیست، حتی اگر پانصد بار دنیا را ترک کند.
هوش مصنوعی: هیچ کس به اندازه من درک نمیکند که چقدر برای رسیدن به تو باید تلاش کرد. هیچ کس نمیتواند به اندازه من از درد و رنج ناشی از ظلم و بیرحمی تو آگاه باشد.
هوش مصنوعی: دل من مانند سگی است که چگونه میتوانم بر آن قفل وفای تو بزنم؟ وقتی که وفا و تعهدی مانند تو وجود ندارد، آن خرابه چگونه به قفل وفا خواهد رسید؟
هوش مصنوعی: بوسههایی که از زبان تو میچکد، برای من از طلا هم با ارزشتر است. چون من فقط با یک بوسه جانم را میدهم، اما ارزش بوسهای مثل تو خیلی بیشتر است.
هوش مصنوعی: هرچند که در دهن زر، چراغی روشن میکنی، اما آیا میتوانی لبم را از کف پای خود محکمتر نگهداری؟
هوش مصنوعی: گاهی اگر از لبانت طعمی به من ببخشی، من به تو قول میدهم که برایت ده برابر از خراجی که به دست میآورم، نشان دهم و از بخشندگی تو سخن بگویم.
هوش مصنوعی: مانند آتش در برابر تو میسوزم و به شوق تو رقص میکنم. چنین است که مردان برای افرادی چون تو آمادهاند تا جان خود را فدای آنها کنند.
هوش مصنوعی: گفتی که اگرچه خستهای، نگران نباش. این حرفی است که به دل من مینشیند، چون وجود تو باعث میشود که غم از بین برود و باقی نماند.
هوش مصنوعی: دل من با وجود خستگیاش هنوز از لبهای تو بوسه میطلبد، مانند گربهی دلاوری که به شکار لقمهای چون تو میپردازد.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و آرزوهای تو، در مقام و مرتبهای میرسیم که ممکن است این مقام نتواند از محبت و زیباییهای چون تو دل ببرند.
هوش مصنوعی: اگر بر سر خاقانی دستی بگذاری، شایسته است که دلی آشفته و نیمی از جانش را به تو نشان دهد، چون که تو خود فرشتهای هستی.
هوش مصنوعی: من به درگاه پادشاه با افتخار سخن میگویم و از درآمدی که از این خاندان به دست میآورم، چیزی کم نیست، زیرا وجودی مانند تو نیازمند انعام و بخشش است.
هوش مصنوعی: نفس عازر، اشاره به روح نجاتدهندهای دارد که به زندگی بازمیگردد و این معجزهٔ واقعی به وضوح و با دلیل اثبات شده است. این موضوع نشان میدهد که در واقعهای شگفتانگیز، حقیقتی روشن وجود داشته که بر اساس آن میتوان به درستی اعتماد کرد.
هوش مصنوعی: هیچکس بر روی زمین باقی نمانده، این مصیبت آسمانی است که باعث این وضع شده. خاک را بر آسمان بریز که این تنها نتیجهی سختگیری و ظلم آسمان است.
هوش مصنوعی: بعد از گذشت هزار سال، اگر کسی از اهل دل پیدا نشود، پس این همه جان و زندگی چه تاثیری بر آسمان دارد؟
هوش مصنوعی: ای ماه، نگویید که آسمان به کسی که در دنیا نیست، چیزی نمیدهد. آیا اشتباه آسمان در این است که به کسی که از عدم آمده، چیزی میدهد؟
هوش مصنوعی: اگر کوهها هم به هم برسند، اما دلها به هم نرسند، چه فایدهای دارد؟ غم و اندوه بیدلی را هم از لطف آسمان ببین.
هوش مصنوعی: با تمام ناراحتی و دلشکستگی، به آسمان نگاه میکنم و افسوس که دیگر نقطهی امیدم فراتر از آسمان نیست.
هوش مصنوعی: تجربههای سخت و حالات ناخوشایند تو، پیروزیهای روز و شب تو هستند و درد و رنجی که داری، درمان آسمان تو محسوب میشود.
هوش مصنوعی: باد ناامیدی در دل من، شعلهی زندگی را خاموش کرد و بوی آن شعله نیز به سوی آسمان رفت.
هوش مصنوعی: به دور از درد و رنج، با تمام وجود در پی زندگی میگردم و مقدر من همچون سر و پای آسمان، شگفتانگیز و پنهان است.
هوش مصنوعی: هرچند آسمان برای من به اندازه یک مو به نظر میرسد، اما در چشمانم نشانههایی از آسمان را دیدهام که به دقت و با جزئیات درهم تنیدهاند.
هوش مصنوعی: به نظر من، آسمان را به خاطر این که پشتاش مانند دمی برای سگان است، به پای انسانها که بی ارزش هستند، میسایم.
هوش مصنوعی: من به اندازهای با قفا و پشت آسمان درگیر شدم و تجربه کسب کردم که آموختم چگونه باید آداب و فرهنگ را رعایت کرد، به طوری که ادب آسمانی بر تجربهام سایه افکند.
هوش مصنوعی: کیف و جیب پاره پاره به دور زمین میچرخد، تا اینکه رسم دوستی و محرمیت در زیر آسمان برقرار شود.
هوش مصنوعی: هیچ نالهای به اندازه نالههای خاقانی در عالم بالا و آسمان راز و محرمیت خاصی ندارد و این صدای او فراتر از آسمانها میرورد.
هوش مصنوعی: یا اینکه آسمان تقدیر، عمر من را به پایان برساند و موجب غم و اندوه من شود، یا اینکه من از وجود پادشاه خود، جلوی این تقدیر آسمانی را بگیرم.
هوش مصنوعی: از فرزندان یزید، شجاعتی برآمده که ریشه آن به سر شمشیر علی (علیه السلام) و قضا و قدر الهی بر میگردد.
هوش مصنوعی: چشمانداز دنیا مانند تاجی است که بر سر پادشاهی قرار دارد و سرزمین دیوبند که به عنوان سرزمین گشایش و آزادی شناخته میشود، در این شاهکار قرار دارد.
هوش مصنوعی: دو عالم، یعنی دنیای آرامش و دنیای شلوغی، مانند فرشتهای که شکارچی غذا است، در کنار یکدیگر به زندگی ادامه میدهند. زندگی انسانها و موجودات دیگر همچون مورچهای است که برای سرزمینش هدیهای میآورد.
هوش مصنوعی: دلهای دیوانه و سرکش، نشانهای از عظمت و حکومت را به دوش میکشند. پرندهای که به پرواز درآمده، همگان را متوجه جلال و شکوه خود میکند و مظهر زیبایی و قدرت در سرزمین خود است.
هوش مصنوعی: افسر گرانبهای کشور، همانند گوهری ارزشمند است که سران آن سرزمین را نیز تحت تاثیر قرار میدهد. خاک او همچون کیمیاست و بهای آن بسیار بیشتر از ارزش مادی مملکت است.
هوش مصنوعی: عقل وقتی زیبایی او را دید، احساس کرد که او باید از او محافظت کند و گفت: تو پادشاه کشور و سرور دلها هستی، مانند عرش و پرچم حکومت.
هوش مصنوعی: میگوید که ای سلطان، سرزمین تو از خاندان کیان است و این سرزمین از نسل آرش، که نگهبان مملکت است، به ارث رسیده است.
هوش مصنوعی: شخصی به آسمان با تیغی که در دست داشت گفت: "تو چه کسی هستی؟" آسمان پاسخ داد: "من آتش مرگ هستم که سرنوشت کشورها را رقم میزنم."
هوش مصنوعی: هرچند که ستارهها بر سر ناتوانان تاج میگذارند، اما در واقع، قدرت و عظمت واقعی از آن کسی است که به حق و حقیقت پایبند است و خانه خدا را در سرزمینش برقرار میکند.
هوش مصنوعی: اگر مار به ناحق پای موش را نیش بزند، پلنگ که قدرت بیشتری دارد، باید آن را مجازات کند.
هوش مصنوعی: مشتری برای به دست آوردن سلطنت، خط بقا را برای دختران آسمانی، به عنوان نشانهای برای سلطنت خود رقم زد.
هوش مصنوعی: بدر به عنوان ستارهای درخشان در آسمان، مشابه یک فرمانده در میدان جنگ است. اوج آسمان مانند دریا است که نهنگی بزرگ و قدرتمند آن را در بر گرفته و ابرها به عنوان نشانهای از بخشش و فراوانی در مملکت نمایان هستند.
هوش مصنوعی: شعاع ماه مانند شعری زیباست و دریا همانند کاخ کسری (از آثار باستانی ایران) است. وجود ظلم او را کاهش میدهد، در حالی که عدالت او به شکل واقعی افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: وقتی که فرمانده قوی و نیرومند، سلاح خود را برای جنگ به دست میگیرد، در میدان نبرد نیز قدرتی همچون پیکر یک فیل را به حریف میدهد تا توانایی او را به چالش بکشد.
هوش مصنوعی: چشم تو مانند اژدهایی است که دلهای بسیاری را به صف کرده و مانند مورچهها، کسانی که در مقابل تو قرار دارند، به سادگی و کوچکی به نظر میرسند و از ترس تو در حال فرارند.
هوش مصنوعی: سهمگین و خطرناک مانند روز قیامت، در میدان نبرد، سرانجام خون و جراحت را فراموش میکند و با چهرهای مصیبتزده، زندگی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: اسب با شتاب و شدت بر روی زمین میدود و همچون تیری که از کمان رها میشود، به سوی آسمان پرواز میکند؛ او همچنین در میدان نبرد با قدرت و نرمی حرکت میکند.
هوش مصنوعی: جنگل قهرمانان در امان است از آتش نیزههای شیران دلیر، زیرا این جنگل بهخاطر نبرد و درگیریها بیشتر سرسبز و پربارتر میشود.
هوش مصنوعی: موجهای تند و خروشان که به وسیله تیغها ایجاد شدهاند، در حال نبرد و جنگ به نظر میرسند؛ به طوری که صاعقهای به وجود میآورند که نشاندهنده هیجان و تنش جنگی است.
هوش مصنوعی: تیغ آبی رنگی که به خون آغشته شده، کار صوفی را به انجام برسان، و زاغ سیاهپوش را به صدا درآورده و خبر از درگیری و شور و هیجان میدهد.
هوش مصنوعی: سران کدوهای خشک فاقد عقل و درک هستند، در حالی که اشک یلان زرشکی (نباید با ترش رویی) از میوه ای سرشار از طراوت و شادابی میریزد. این دو در برابر تیغی که مانند نمک پختهاست، از خود احترامی نشان نمیدهند و از میدان نبرد دوری میگزینند.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، زمین به خاطر نبرد خونی و وحشیانه به شدت قد علم کرده و در این بین شمشیر شاه به مانند سلاحی بیرحم و قدرتمند عمل میکند؛ همانند یک هندو که در یک میدان نبرد، به مبارزات دلاورانه میپردازد و دشمنان را مغلوب میسازد.
هوش مصنوعی: پرچم شاه در طوفان در حال رقص است، اما عقاب با قدرت به پرچم حمله میکند. در عین حال، همای جنگ هم در میدان نبرد حاضر است.
هوش مصنوعی: ادامهٔ حیات دشمنان به هم پیوسته است و این پیوند مانند زنجیری است که در میدان مبارزه به کار میآید و آنها را به هم متصل میکند.
هوش مصنوعی: حلقهٔ تن به معنای مرگ و او به عنوان دشمنی است که بر سر پادشاه قرار دارد. وقتی زمان مرگ به سراغ پادشاه میآید، مانند ستارهای درخشان و تیز است که به زمین میافتد و حقیقتهای راستین را به چنگ میآورد.
هوش مصنوعی: به آسمان بنگر، به جای تخت شاه، و پای او را ببین که مانند کعبه به سوی قبله تنظیم شده است.
هوش مصنوعی: شاه در دستش جامی دارد که نماد قدرت و فرمانروایی است. این جام از نعمتهای خداوندی پر شده و به عنوان زکات، حاکمیت و ثروت را به مردم بخشیده است. در واقع، این تصویر نشاندهنده تداوم بخشش و ادارۀ عادلانه کشور است.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن وضعیتی است که در آن مهندسی برای حفظ و نگهداری از یک دژ یا قلعه تلاش میکند. او با در نظر گرفتن مرزهای آسمان و مختصات سرزمین، به طور دقیق مکانها و حریمهای مربوط به ملک و پادشاهی را مشخص میکند. در واقع، این تصویر نشاندهندهی دقت و اهمیت حفاظت از سرزمین و قلمرو است.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن صحنهای از جنگ و نبرد است. در آن، نیروهای روس به سمت دریای خزر حرکت میکنند و به خدمت شاه میرسند، در حالی که سربازان و شابران (سربازان زبده) بر این امر نظارت دارند. احساس وفاداری و تعهد به خدمت شاه در این متن وجود دارد و نشاندهنده قدرت و نظم در این قبیل حملات و یورشهاست.
هوش مصنوعی: اگر پرچم شاه بر تخت بگذرد، مالک آن تاج و تختش را بر زمین میگذارد و نعل بهای شاه را قرار میدهد.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان ویژگیهای برجسته هود، که به عنوان یک هدایتگر و پیشوای واقعی شناخته میشود، میپردازد. او به عنوان پادشاهی که در دل مردم عادی نشسته، قدرت و ارادهای قابل توجه دارد. همچنین حاکی از زنده شدن و بیداری از خواب غفلت است و بر اهمیت تصمیمات کارساز او تأکید میکند.
هوش مصنوعی: چرخ زمان مانند پرندهای آبی رنگ است که روز و شب را به هم پیوند میزند. این دو مانند دو سگ هستند که در پی شکار و رسیدن به آرزوهای بزرگند.
هوش مصنوعی: پرندهای که غذاهای خیس میخورد، سرش را به سمت آسمان میبرد، گویی این عمل نشانهای است برای دعا کردن به خاطر پادشاه.
هوش مصنوعی: دنیا به من پشت نکرده است، بلکه اگر از روی شرم نمیخواست به این حال بیفتد، هرگز به ستایش پادشاه نمیپرداخت.
هوش مصنوعی: چرا چرخ به زمین میزند، در حالی که شب برای من مانند چراغی است؟ من میتوانم در ستایش پادشاه، دارای درخشش و ارزش باشم.
هوش مصنوعی: چشمهای شرق و غرب به سخنان من توجه دارند، اما افسوس که این توجه، خشنودی شاه را در پی ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در سخن گفتن مهارت دارد و به بیان خوب و زیبا معروف است، در حقیقت دزدی است که بیان من را ربوده است. من خودم، در واقع، پادشاه سخنوریهای راستین هستم.
هوش مصنوعی: باد به عنوان نمایندهای از مقدرات الهی، بر سر هر چیزی که وجود دارد، نشانگر رضایت خداوند است.
هوش مصنوعی: هفت آسمان به خاطر او یکدل و همیشه در خدمتش هستند و چهار پادشاهی برای او در دو دنیای الهی به سه نوبت آمادهاند.
هوش مصنوعی: درخشش و قدرت او مانند نیروی یک شیر آسمانی است که با وجود دستکم بودن مادیات، به بخشش و کرم الهی میپردازد. قدرت و عظمت او به اندازهای است که میتوان گفت دستاوردهایش دریاچهای از نعمتهای الهی را رقم میزند.
هوش مصنوعی: بادی که دلهای مردم را تحت تاثیر قرار میدهد، مانند نور چهرهاش است که وقتی به آن نگاه میکنند، فرشتگان به وجد میآیند و در دیدار با جلال خدا مست میشوند.
هوش مصنوعی: قدرت روحانی پادشاهان ناشی از نیرویی است که از خاک مرقد آنها میآید، مانند غذایی که ملائکه از ستایش و نعمتهای الهی بهرهمند میشوند.
هوش مصنوعی: باد مانند باد عیسی (ع) است که با نسیم خود گرد سم اسب او را راند. ای کسی که چشمانت بیمار است، جانت را شفا بخشد، شفا بخش الهی.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وضعیت فردی میپردازد که تحت تأثیر دشمنی و رقابت قرار دارد. او در یأس و ناامیدی به سر میبرد و در عین حال در جستجوی درمانی الهی برای رهایی از درد و رنج خود است. مصداقی از نبرد درونی و تلاش برای غلبه بر مشکلات و یافتن حقیقت و زیبایی در زندگی است.
هوش مصنوعی: او به لطف و برکت الهی، پیروزی و موفقیت را به دست آورده و برتری و مقام را به دیگران نیز بخشیده است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف قدرت و سلطنت میپردازد. نشان میدهد که چرخ و فلک بهگونهای طراحی شده است که به خاطر شمشیر زحل، نماد قدرت، درخشش و زیبایی را به تصویر میکشد. همچنین، عظمت و عظمت مقام او، با ارزشهای الهی و معنوی، به شکل آینهای تجلی یافته است. بهطور کلی، این تصویرسازی نشاندهنده ترکیبی از قدرت، زیبایی و تقدس است.
هوش مصنوعی: جهان، از چرخ آسمان، جامهای شکوهمند پوشیده است که نشان بزرگی و عظمت را به همراه دارد و این لباس، نشانگر حیات ابدی و همیشگی خداوند است.
هوش مصنوعی: ای خالق بزرگ، به من از نعمتهای شب و روز خود عطا کن. امیدوارم که زندگیام هزار سال طول بکشد، این دعای خالصانه من است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.