ای نرگست به خلق در فتنه بازکن
وی سنبل تودست تطاول درازکن*
چشمانت را حذر بود از دیدن رقیب
همچون مریضکان ز مرگ احترازکن
الفت چگونه دست دهد بین ما وشیخ
ماکار بر حقیقت و او بر مجازکن
ما در درون میکده صهبا به جام ریز
شیخ از درون صومعه گردن درازکن
با دشمنان ز ضعف دم از دوستی زدیم
چون ملحدی به خاطر مردم نمازکن
کار بهار و یار به دور اوفتدکه هست
دایم بهار نازکش و یار نازکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی عشق و زیبایی اشاره دارد و شاعر به معشوق خود نرگس و سنبل خطاب میکند. او از معشوق میخواهد که با زیباییاش فتنه ایجاد کند و در عین حال به او هشدار میدهد که از دیدن رقیب خود پرهیز کند. شاعر به علاقه و رابطهای که بین خودش و یک روحانی (شیخ) وجود دارد میپردازد و به تضاد بین حقیقت و ظاهر اشاره میکند. رابطهای که در میکده و صومعه برقرار است نشاندهنده تنش بین عشق و دین است. در نهایت، شاعر به وابستگی بهار و معشوق اشاره کرده و از زیبایی و ناز او تمجید میکند.
هوش مصنوعی: ای نرگس زیبا، تو به خاطر زیباییات و جذابیتات، مردم را به حیرت بین درباره خودت وادار کن. ای سنبل (گیاه خوشبو و زیبا)، تو هم قد و قامت بلندی داری و باید از زیباییات استفاده کنی.
هوش مصنوعی: چشمانت باید از دیدن رقیب پرهیز کند مانند افرادی که از مرگ میترسند و سعی میکنند از آن دوری کنند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوان بین ما و استاد ما رابطهای واقعی برقرار کرد در حالی که او به ظواهر و مجاز اکتفا کرده است؟
هوش مصنوعی: ما در میکده مشغول نوشیدن هستیم، حال آن که شیخ از بیرون صومعه سعی دارد تا خود را به ما برساند و به ما بپیوندد.
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از ناتوانی، از دوستی با دشمنان سخن گفتیم، مثل شخصی که برای جلب توجه مردم، به ظاهر نماز میخواند.
هوش مصنوعی: اگر در فصل بهار و عشق دوری و جدایی پیش آید، آن بهار همیشه سرشار از زیبایی و جذابیت است و یاری که در دل داریم نیز همیشه دلنشین و جذاب باقی میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای مانده بر در هوس این در فراز کن
عذر گذشته خواه «و» در توبه باز کن
نزدیک شو به طاعت و ز فسق دور باش
روزی دو رنجکی برو جاوید نازکن
چون منعمان زکوة بروی و ریا مده
[...]
ای باد، پرده زان گل نو رسته باز کن
گو بر فروز لاله، رخ و غنچه، ناز کن
باد بهار داغ کهن تازه میکند
مطرب، همان ترانه دلسوز ساز کن
در پرده نوش جنس مروق، که پیر کار
[...]
ایدل گدایی از کرم کار ساز کن
خود را زمنت همه کس بی نیاز کن
توحید چیست ترک تعلق ز هر چه هست
یعنی بروی غیر در دل فراز کن
گوهر بزهر چشم نیز زد ز ناکسان
[...]
آمد نگار بر در دل دیده باز کن
بنشین به عیش و در ز رقیبان فراز کن
با یار نازنین چو بیابی مقام امن
چندانکه ناز بیش کند تو نیاز کن
مطرب بیا که یار ندیم است و گل ببار
[...]
یارب تو دل نوازی آن دل نواز کن
درهای مغفرت به رخش جمله باز کن
بر شاخسار سدره و طوبی هر آشیان
کاحسن بود نشیمن آن شاهباز کن
کوتاه شد چو رشتهٔ عمرش ز تاب مرگ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.