گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

ای دوست بیا لختی ترک می و ساغر کن

از میکده بیرون شو جان بر لب کوثر کن

مست می وحدت شو پا بر سر کثرت زن

فانی شو و باقی باش تقلید پیمبر کن

گفتار نبی بشنو، اسرار ولی دریاب

چند این در و چند آن در، دریوزه ز حیدر کن

از هر چه جز او بگذر، در هر که جز او منگر

بر درگه او سر نه‌، در حضرت او سر کن

بالمره مجاهد شو، پیوسته مشاهد باش

گر کام نشد حاصل‌، کن جهد و مکرر کن

بر خنگ عمل بنشین در دست طلب بشتاب

جان را به لقا بفروز مس را ز صفا زر کن‌

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۸۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فروغی بسطامی

ای پیک سحرگاهی پیغامی از و سرکن

ور تنگ شکر خواهی این نکته مکرر کن

گفتی که بکش دامان از خاک در جانان

سر پیچم از این فرمان، فرمایش دیگر کن

خواهی نخوری یک جو خون از فلک کج رو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه