شیرینلبی که آفت جانها نگاه اوست
هرجا دلیست بستهٔ زلف سیاه اوست
کردم سراغ دل ز مقیمان درگهش
گفتند رو بجوی مگر فرش راه اوست
گویند یار خون دل خلق میخورد
وان لعل سرخ و دست نگاربن کواه اوست
او پادشاه کشور حسنست و ما اسیر
وآن زلف پر خم و صف مژگان سپاه اوست
گفتم به قتل من چه بود عذر آن نگار؟
گفتند خوی سرکش او عذرخواه اوست
گفتم بغیر عشق چه باشدگناه من
گفتند زندگانی عاشق گناه اوست
جانا بهار صید زبانبستهایست لیک
چیزی که مایهٔ نگرانی است آه اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عاشقانهای عمیق و دردناک است. شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق خود اشاره میکند و موانع و مشکلاتی که عشق به وجود میآورد را بیان میکند. او از زلف و چهره معشوق سخن میگوید و احساسات عاشقانهاش را با بیان معانی عمیق و پیچیده ابراز میکند. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که عشق و وابستگی به معشوق منجر به درد و رنج میشود و این وضعیت برای او نگرانکننده است.
هوش مصنوعی: زن زیبایی که لبهایش شیرین است و نگاهش جانها را به خود جلب میکند، هر کجا دلی وجود داشته باشد، زلف مشکی او آن دل را به اسارت درآورده است.
هوش مصنوعی: به سراغ دل خود رفتم تا از کسانی که در حضور او هستند، خبری بگیرم. آنها گفتند که باید در جستجوی او باشی، شاید فرشی که بر سر راهش است، تو را به او نزدیک کند.
هوش مصنوعی: میگویند که محبوب، دلهای مردم را میسوزاند و در عوض، آن لعل سرخ و دست زیبای او نتیجهی این درد و رنج است.
هوش مصنوعی: او فرمانروای سرزمین زیبایی است و ما اسیر او هستیم؛ زلفهای پرچین و صف مژههای او، سپاه او را تشکیل میدهد.
هوش مصنوعی: گفتم که چه دلیلی دارد برای کشتن من، آن معشوق؟ پاسخ دادند که خودپرستی و طغیانی او دلیل توجیهکنندهاش است.
هوش مصنوعی: من از عشق غیر از خودم هیچ گناهی ندارم، اما گفتند که زندگی عاشق خود گناه اوست.
هوش مصنوعی: عزیزم، فصل بهار مانند شکارچیای است که زبانی نمیتواند بگوید، اما چیزی که دل ما را میآزارد، ناله و آوایی است که از دل او به گوش میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امروز روی عالم و پشت سپاه اوست
اصحاب دین و اهل هدی را پناه اوست
فرمانده نواحی عالم ببیش و کم
از مستقر ماهی تا جرم ماه اوست
گرد حسام و معرکه و کارزار اوست
[...]
بازآمد آنکه دولت و دین در پناه اوست
دور سپهر بندهٔ درگاه جاه اوست
مودود شه مؤید دین پهلوان شرق
کامروز شرق و غرب جهان در پناه اوست
گردون غبار پایهٔ تخت بلند او
[...]
گلزار حسن تازه ز روی چو ماه اوست
گلدسته ی فریب به دست نگاه اوست
ماییم و کشت باغ محبت که سر به سر
زهر آب داده نیش ملامت گیاه اوست
مرغان قدس گرد سرش جوش می زنند
[...]
شاهنشهی است عشق که دل جلوه گاه اوست
آهی که خیزد از دل ما گرد راه اوست
دل را ز کام هر دو جهان سرد ساختن
تأثیر اولین نفس صبحگاه اوست
از یک نگاه، زیر و زبر کردن جهان
[...]
عالم طلسم وحشت چشم سیاه اوست
تا ذرهای که میرمد از خود نگاه اوست
ماییم و پاسبانی خلوتسرای چشم
بیرون رو، ای نگاه! که این خوابگاه اوست
شبنم به نیم چشم زدن جوهر هواست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.