گلزار حسن تازه ز روی چو ماه اوست
گلدسته ی فریب به دست نگاه اوست
ماییم و کشت باغ محبت که سر به سر
زهر آب داده نیش ملامت گیاه اوست
مرغان قدس گرد سرش جوش می زنند
این شاخ طوبی است که طرف کلاه اوست
آن رهروی به ساده به ترک تعلق است
بت سنگ راه و بت شکنی سنگ راه اوست
یوسف که هست پیرهن عصمتش درست
آن جا که جلوه گاه زلیخاست جاه اوست
در سینه بی اجازت او بیش ازین مباش
ای جان ادب خوش است که این جلوه گاه اوست
عیشی ز باده هست ز عیش بهشت، لیک
آن عافیت نصیب شهید نگاه اوست
گفتم کرشمه ات دل عرفی به خون کشید
گفت از کرشمه پرس که گوید گناه اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی و魅力 خاصی که از "او" emanates میشود، میپردازد. او را مانند ماهی خوشروی توصیف کرده و بینایی و نگاهش را فریبنده مینامد. شاعر به باغ محبت اشاره میکند که تحت تأثیر نیش ملامت گیاهان قرار دارد و تصریح میکند که موجودات معنوی به دور او میچرخند. همچنین، به ترک تعلقات و سادهزیستی او اشاره میکند و در نهایت به عشق و زیبایی مختص او اشاره مینماید که خود را در اشعارش نشانهگذاری میکند. این شعر با نیتی عاشقانه و عرفانی نوشته شده و تأکید بر زیباییها و تاثیرات روحانی دارد.
هوش مصنوعی: باغ زیبایی و طراوت به خاطر چهرهی قمرگونهاش است و نگاه او همچون گلدستهای فریبنده است که همه را مجذوب میکند.
هوش مصنوعی: ما در حال پرورش باغ محبت هستیم، ولی هرچه میکاریم، درختانش به خاطر نیشزنیهای ملامت، تلخ و زهرآلود شدهاند.
هوش مصنوعی: پرندگان بهشتی دور او در حال پرواز و شور و شوق هستند؛ این درخت طوبی است که در بالای سر او قرار دارد.
هوش مصنوعی: این شخصی که در مسیر خود به سادگی پیش میرود، به دوری از وابستگیها پرداخته است. او به جای پرستش بتها و چیزهای بیارزش، به شکستن موانع و چالشها توجه دارد.
هوش مصنوعی: یوسف که در پیراهن پاکی و معصومیت خود است، در جایی قرار دارد که زلیخا به زیبایی او خیره شده و مقام او را میستاید.
هوش مصنوعی: در دل خود، بدون اجازه او، بیشتر از این نباش. ای جان، ادب زیباست، زیرا اینجا مکان حضور اوست.
هوش مصنوعی: آرامشی با شراب وجود دارد که بهشتیان هم از آن بهرهمند نیستند، اما آن خوشبختی تنها نصیب کسی میشود که به خاطر نگاه معشوقش جانش را فدای عشق کند.
هوش مصنوعی: گفتم که زیبایی تو دل من را به درد آورد و او گفت: از جاذبهات بپرس که تقصیر اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امروز روی عالم و پشت سپاه اوست
اصحاب دین و اهل هدی را پناه اوست
فرمانده نواحی عالم ببیش و کم
از مستقر ماهی تا جرم ماه اوست
گرد حسام و معرکه و کارزار اوست
[...]
بازآمد آنکه دولت و دین در پناه اوست
دور سپهر بندهٔ درگاه جاه اوست
مودود شه مؤید دین پهلوان شرق
کامروز شرق و غرب جهان در پناه اوست
گردون غبار پایهٔ تخت بلند او
[...]
شاهنشهی است عشق که دل جلوه گاه اوست
آهی که خیزد از دل ما گرد راه اوست
دل را ز کام هر دو جهان سرد ساختن
تأثیر اولین نفس صبحگاه اوست
از یک نگاه، زیر و زبر کردن جهان
[...]
عالم طلسم وحشت چشم سیاه اوست
تا ذرهای که میرمد از خود نگاه اوست
ماییم و پاسبانی خلوتسرای چشم
بیرون رو، ای نگاه! که این خوابگاه اوست
شبنم به نیم چشم زدن جوهر هواست
[...]
شیرینلبی که آفت جانها نگاه اوست
هرجا دلیست بستهٔ زلف سیاه اوست
کردم سراغ دل ز مقیمان درگهش
گفتند رو بجوی مگر فرش راه اوست
گویند یار خون دل خلق میخورد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.