گنجور

 
عرفی

گلزار حسن تازه ز روی چو ماه اوست

گلدسته ی فریب به دست نگاه اوست

ماییم و کشت باغ محبت که سر به سر

زهر آب داده نیش ملامت گیاه اوست

مرغان قدس گرد سرش جوش می زنند

این شاخ طوبی است که طرف کلاه اوست

آن رهروی به ساده به ترک تعلق است

بت سنگ راه و بت شکنی سنگ راه اوست

یوسف که هست پیرهن عصمتش درست

آن جا که جلوه گاه زلیخاست جاه اوست

در سینه بی اجازت او بیش ازین مباش

ای جان ادب خوش است که این جلوه گاه اوست

عیشی ز باده هست ز عیش بهشت، لیک

آن عافیت نصیب شهید نگاه اوست

گفتم کرشمه ات دل عرفی به خون کشید

گفت از کرشمه پرس که گوید گناه اوست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
وطواط

امروز روی عالم و پشت سپاه اوست

اصحاب دین و اهل هدی را پناه اوست

فرمانده نواحی عالم ببیش و کم

از مستقر ماهی تا جرم ماه اوست

گرد حسام و معرکه و کارزار اوست

[...]

انوری

بازآمد آنکه دولت و دین در پناه اوست

دور سپهر بندهٔ درگاه جاه اوست

مودود شه مؤید دین پهلوان شرق

کامروز شرق و غرب جهان در پناه اوست

گردون غبار پایهٔ تخت بلند او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
صائب تبریزی

شاهنشهی است عشق که دل جلوه گاه اوست

آهی که خیزد از دل ما گرد راه اوست

دل را ز کام هر دو جهان سرد ساختن

تأثیر اولین نفس صبحگاه اوست

از یک نگاه، زیر و زبر کردن جهان

[...]

بیدل دهلوی

عالم طلسم وحشت چشم سیاه اوست

تا ذره‌ای‌ که می‌رمد از خود نگاه اوست

ماییم و پاسبانی خلوت‌سرای چشم

بیرون رو، ای نگاه‌! که این خوابگاه اوست

شبنم به نیم چشم زدن جوهر هواست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
ملک‌الشعرا بهار

شیرین‌لبی که آفت جان‌ها نگاه اوست

هرجا دلیست بستهٔ زلف سیاه اوست

کردم سراغ دل ز مقیمان درگهش

گفتند رو بجوی مگر فرش راه اوست

گویند یار خون دل خلق می‌خورد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه