گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

ای تازه بهار نغز و زیبایی

اندر خور دیدن و تماشایی

رضوان سر شاخ تازه پیراید

چون تو سر زلف تازه پیرایی

هر دم به دگر طریقه و آیین

رخسارهٔ خویشتن بیارایی

تا آن که بدین طریقه‌های نو

دل از کف شیخ و شاب بربایی

یک‌دم‌ ز نشست‌وخاست نشکیبی

وز فتنه گری دمی نیاسایی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۱۰۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عطار

سر برهنه کرده‌ام به سودایی

برخاسته دل نه عقل و نه رایی

با چشم پر آب پای در آتش

بر خاک نشسته باد پیمایی

چون گوی بمانده در خم چوگان

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای آنکه نکرد عقل دانایی

جز خدمت درگهت تمنّایی

وی آنکه ندید ذات پاکت را

گردون هزار دیده همتایی

رای تو چو مهر عالم افروزی

[...]

مولانا

مندیش از آن بت مسیحایی

تا دل نشود سقیم و سودایی

لاحول کن و ره سلامت گیر

مندیش از آن جمال و زیبایی

فرصت ز کجا که تا کنی لاحول

[...]

حکیم نزاری

ما از غم تو شدیم سودایی

ای دوست چرا دمی نمی‌آیی

بر ما گذری نمیکنی گه گه

ور می‌گذری دمی نمی‌پایی

تا تو نظری به ما و من کردی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

تا تو روی چو ماه بنمایی

نتوان دید روی بینایی

نیم بالای تو نباشد سرو

که تو سرو تمام بالایی

به تماشا قدم چه رنجه کنی؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه