بگسلم از تو، با که پیوندم؟
از تو گر بگسلم به خود خندم
بخت بیدار یاور من شد
ناگهان زی در تو افکندم
بندها بود بر من، اکنون شد
دیدن تو کلید هر بندم
کان اگر کَندَمی نیافتمی
زان تو را یافتم که جان کندم
کی خبر داشتم ز خود بی تو
که چیام، یا چه گونه، یا چندم
آگه اکنون شدم ز خود که مرا
جاودان با تو بود پیوندم
لاغر و مرده بودمی و اکنون
یال و بازو به جان بیاگندم
بی تو از تن چه کیسه بردوزم؟
یا ز جان، من چه طرف بربندم؟
بی تو با ملک جم نه خشنودم
با تو باشم، به هیچ خرسندم
دور گردم ز جان و تن، شاید
دور باد از تو دور، نپسندم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساسات عمیق خود اشاره میکند و میگوید که هرگاه از معشوق خود جدا شود، به خود میخندد و احساس سردرگمی میکند. او بخت و اقبال خود را در وجود معشوق میبیند و به این نتیجه میرسد که خوشبختیاش تنها با اوست. شاعر میگوید که بیوجود معشوق، زندگیاش بیمعنا و بدون ارزش است، و تعبیر میکند که بدون او حتی نمیتواند از جان یا جسم خود بهرهبرداری کند. او در نهایت به پیوند جاودانهاش با معشوق اشاره میکند و میگوید که هرگز از او دور نخواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر از تو جدا شوم، با چه کسی ارتباط برقرار کنم؟ اگر از تو جدا شوم، خودم به حال خودم میخندم.
هوش مصنوعی: سرنوشت به ناگاه به کمک من آمد و من امید و توقع خود را در تو قرار دادم.
هوش مصنوعی: بندهایی که مرا محصور کرده بودند، حالا دیدن تو شده است راهی برای رهایی از آنها.
هوش مصنوعی: اگر در سختیها و مشکلاتی که به خاطر تو تحمل کردم، چیز دیگری پیدا نکردم، این بود که از تو یافتم و برایت جانم را هم فدای این عشق کردم.
هوش مصنوعی: من هیچ وقت نمیدانستم که بدون تو چه احساسی دارم، یا چه حالتی دارم، یا در کجای زندگیام هستم.
هوش مصنوعی: اکنون متوجه شدهام که پیوند من با تو ابدی و جاودانه است.
هوش مصنوعی: من در گذشته بسیار ضعیف و ناتوان بودم، اما اکنون با تمام وجود به خودم قدرت و نیرو دادهام.
هوش مصنوعی: بدون تو، چه کار میتوانم با بدنم بکنم؟ یا چه تعلقی میتوانم به جانم داشته باشم؟
هوش مصنوعی: من با تمام ثروت و قدرت دنیا هم خوشحال نخواهم بود، اگر تو در کنارم نباشی؛ اما وقتی تو در کنارم هستی، حتی با کمترین چیزها هم راضی و خوشنود هستم.
هوش مصنوعی: من از جان و تن خود دور میشوم تا شاید دوری از تو را تحمل کنم، اما این دوری را نمیخواهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون گسی کردمت بدستک خویش
گنه خویش بر تو افگندم
خانه از روی تو تهی کردم
دیده از خون دل بیاگندم
عجب آید مرا ز کردهٔ خویش
[...]
پیش تو چون سنان کمر بندم
خون همی گریم و همی خندم
این همه هست و نیست فرزندم
که دل خویشتن درو بندم
شب چو عقد نماز میبندم
چه خورد بامداد فرزندم
همه عالم بتو پرستندم
از تو باشند خلق در بندم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.