خوش و نکو ز پی هم رسید عید و بهار
بسی نکوتر و خوشتر ز پار و از پیرار
یکی ز جشن عجم جشن خسرو افریدون
یکی ز دین عرب دین احمد مختار
جهان بسان یکی چادری شدست یقین
کجا ز عید و ز نوروز پود دارد و تار
ز روی پیری گلزار چون زلیخا بود
دعای یوسف گشت آب و ابر در گلزار
اگر نسیم گل نو چو خضر در سفرست
ردای خضر چرا بر سر افگنند اشجار ؟
چو میغ گوشۀ چتر سیه برافرازد
بآسمان کبود از میان دریا بار
خدنگ بارد بر آسمان جوشن پوش
ز دامن زره زنگیان تیغ گزار
ز عکس لاله و از عکس سبزه بزخیزد
دو نیم دایره از روی ابر باران بار
گمان بری که ز بس سبزی و ز بس سرخی
که سبزی خط یارست و سرخی لب یار
بسان مهرۀ مارست شکل ژاله و زو
بشکل مار در آید بدشت سیل بهار
اگر ز مار همی مهره خاست ، از چه سبب
کنون ز مهره همی خیزد ، ای شگفتی ، مار ؟
چو پشت مشکین سارست شکل لاله و زو
چکان بسان نقطهای پشت مشکین سار
ستارگان بمجره ، درست پنداری
گل سپید برو آب زر برده بکار
دریده پیرهن سبز غنچه بر گل زرد
چنانکه طوطی بر زعفران زند منقار
ز باد چفته شود برگ زرد گل ، گویی
مگر کسی بفسان برهمی زند دینار
صبا بسوی گل سرخ برد وقت سحر
سماع بلبل روشن روان ز شاخ چنار
درید لالۀ کوهی نقاب زنگاری
چو شمع سوزان مومش سرشته بازنگار
تصوفست همانا طریقت گل سرخ
که بر سماع بدرید جامه صوفی وار
گمان بری که گه زخم بازوی خسرو
سنان لعل ز خفتان سبز کرد گذار
گزیده شمس دول شهریار زین ملوک
که دین و دولت ازو گشت جفت عز و فخار
ابوالفوارس خسرو طغانشه ، آن ملکی
که شاهی از اثر جاه او برد مقدار
خدایگانی ، کز قدر و جاه و بخشش اوست
مدار چرخ و سکون زمین و موج بخار
خصایلش همه تهذیب دانشست و خرد
جوارحش همه ترکیب بخششست و وقار
بسی بلیغ تر آید ز گفت افلاطون
اگر معانی یک لفظ او کنی تکرار
چه لفظ او بسخن در ، چه ابر گوهرپاش
چه سهم او بو غادر، چه شیر مردم خوار
ایا بزرگ عطا خسرو بزرگ اثر
و یا بلند همم سرور بلند آثار
ایا بنزد تو عاقل بلند و جاهل پست
و یا بپیش تو دانش عزیز و خواسته خوار
هر آن تنی که شراب خلاف تو بچشید
زهاب تیغ تو سازد سرش علاج خمار
مخالفان تو هر چند کآدمی گهرند
نه آدمی خردند و نه آدمی کردار
ز نسل آدم مشمارشان که نشاسند
زمی خمار و زطاوس پای و از گل خار
دل عدوی تو مانند سنگ مغناطیس
کشد سنان ترا سوی خویش در پیکار
بطبع و خلق هماییست تیغ تو ، که همی
بخاصیت شکند ز خمش استخوان سوار
چنان ببندد سهم تو خصم را گویی
که گشت موی تنش بر مسام او مسمار
هزار بار بهر لحظه ای فزون خواهد
ز شیر رایت تو شیر آسمان زنهار
عقاب آهن منقار تیر تست و شود
روان خصم ز منقار او بگونۀ قار
مرکبست ز بلغار و هند ، ز آنکه همی
سرش ز هند پدید آید و تن از بلغار
بچرم غرم و بشاخ گوزن بشتابد
بزخم غرم و بصید گوزن روز شکار
بنزد عقل چو هنجار زخم خواهد جست
چو نور عقل در آید براه بی هنجار
اگر عدوی تو ار شست بر گشاید تیر
بروید ، ای ملک ، اندر زه کمان سوفار
طلسم ساخت سکندر ، که مال گیتی را
بقهر بستد و در خشک خاک کرد انبار
اگر بسد سکندر درون بود زر تو
بطمع سایل بشکافد آهنین دیوار
شعاع دیدۀ آن کیمیای زر گردد
که دست راد تو بیند بخواب در ، یک بار
از آن جهت ، ملکا ، زرد گشت گونۀ زر
که با سخای تو از ذل خویش دارد عار
چو زر بسایل بخشی بدست خویش ببخش
که از نهیب تو گردد برو کآشفته نگار
حدیث میر خراسان و قصۀ توزیع
بگفت رودکی از روی فخر در اشعار
بدانچه داده بد او را هزار دیناری
بنا وجوب بهم کرده از صغار و کبار
تو در هری بشبی ، خسروا ، ببخشدی
زر مدور صافی دو بار بیست هزار
سخا و فضل و شجاعت ز تو جدا نشود
چو جان ز لفظ و خط از حرف و مرکز از پرگار
ز دست طبع و زبانت چنان گریزد بخل
که دیو از آتش ولاحول و لفظ استغفار
ایا شهنشه مردم شناس مردم دوست
و یا شهنشه چاکر نواز چاکردار
بگاه مدح تو گویی که روح روشن من
از این کثافت ارکان همی ندارد یار
چنان صفاوت مدح توام کند صافی
که در دو عالم سازد روان من دیدار
اگر روان و زبان مدح تو نگفتندی
نه با روان خردستی ، نه با زبان گفتار
برنج و سختی یک سال روز بشمردم
بغیبت تو در ، ای عالی آفتاب تبار
رهی ز دانش خواهیم یافت سخت آسان
پس از شمردن این روزگار بس دشوار
بدان دلیل که رامش همی شود ، ملکا
که با شکوفه تأمل کنی حروف شمار
خدایگا نا،آن روزگار کی باشد
که رایت تو زند در هری لوای شکار؟
ببینم آخر کز نعل سم مرکب تو
رسد ز خاک فراوان سوی ستاره غبار
هزار قبه شود بر مثال کوه بلند
بجلوه صف زده طاوس بر یمین و یسار
ز قبه های ملون بپای اسب تو در
بجای سیم و زر ، ای شاه ، جان کنیم نثار
خجسته روی چو خورشید تو همی بینم
گهی بمجلس بزم و گهی بصفۀ بار
همیشه تا نشود خاک چون سپهر لطیف
همیشه تا نکند کوه چون ستاره مدار
غلام و چاکر و فرمانبر و رهی بادت
بملکت اندر فغفور و رای و قیصر و شار
همیشه تا که جوانی و ملک بستایند
تو بادیا ، ز جوانی و ملک ، برخوردار
نگاهدار تو بادا خدای عزوجل
بسال و ماه و بنیک و بد و بلیل و نهار
باعتقاد من ، ای شاه ، و سوخته دل من
باستجابت پیوندد این دعا ناچار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است به مناسبت عید و بهار که با زیبایی و لطافت توصیف شده است. شاعر به جشنهای ایرانی و دینی اشاره میکند و نوروز را به عنوان نماد زندگی و سرسبزی معرفی میکند. همچنین به همراهی طبیعت و شکوفایی گلها در بهار پرداخته و از گل سرخ به عنوان نمادی از عشق و زیبایی یاد میکند. در ادامه، به مدح خسرو، پادشاهی بزرگ و سخاوتمند پرداخته و ویژگیهای او را همچون بخشش و شجاعت ستایش میکند. شاعر در نهایت دعا میکند که همچنان برکت و فراوانی در دوران پادشاهی او برقرار باشد و بر عظمت و بزرگی این پادشاه تأکید میکند.
هوش مصنوعی: عید و بهار با هم رسیدند و این بار بهتر و زیباتر از سالهای گذشته و از سالهای پیش است.
هوش مصنوعی: در میان جشنهای مختلف، یکی جشن بزرگ خسرو افریدون از فرهنگ عجم و دیگری دین و مذهب احمد مختار از دین عرب است.
هوش مصنوعی: جهان مانند یک چادر بزرگ است که از رنگ و نور و جشنها بافته شده و دارای تار و پود خاصی است.
هوش مصنوعی: چهرهی پیر گلزار مانند زلیخا است و دعای یوسف باعث شده که در گلزار، آب و باران باشد.
هوش مصنوعی: اگر نسیم تازه گل مانند خضر در حرکت باشد، چرا درختان باید پوشش خضر را بر سر بگذارند؟
هوش مصنوعی: وقتی ابر تاریک گوشههای چتر سیاه خود را به سمت آسمان آبی بلند میکند، بارانی از دل دریا میبارد.
هوش مصنوعی: باران مانند تیرهایی است که به آسمان میبارد و همانند جنگافزاری که به تن دارد، به زمین میافتد و مانند تیغی که از زره آهنین بیرون آمده، به دامن زمین میرسد.
هوش مصنوعی: از تصویر لاله و سبزه، دو نیم دایره از تابش باران بر روی ابر به وجود میآید.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که رنگ سبز و قرمزی که مشاهده میکنی، به خاطر زیباییهای طبیعی آنها نیست، بلکه این زیباییها از محبوبی و یاری سرچشمه میگیرند. سبزی به خط یار و سرخی به لب یار اشاره دارد و نشاندهندهی تأثیر عواطف و زیباییهای عشق است.
هوش مصنوعی: شکل ژاله مانند مهرهی مار است و در بهار وقتی سیل میآید، به شکل مار در میآید.
هوش مصنوعی: اگر مهرهای از مار به وجود آمده، پس چرا اکنون مهرهاش زنده است؟ ای عجیب! مار چه میخواهد بگوید؟
هوش مصنوعی: چو پشت مشکین سارا، شبیه لاله است و از او قطرههایی مانند نقاطی بر پشت مشکین سارا میچکد.
هوش مصنوعی: ستارهها در آسمان درخشان هستند، در حالی که درستاندیشی و دقت در کار موجب شکوفایی و برجستگی میشود. مانند گلی که با آب طلا رشد میکند و به بار مینشیند.
هوش مصنوعی: پیرهن سبز غنچه مانند طوطی که بر زعفران میزند، به طرز زیبایی بر گل زرد شکاف خورده است.
هوش مصنوعی: برگ زرد گل همچون کسی است که در اثر وزش باد به این حال درآمده است، گویی که فردی با فریاد و صدا، به او کلامی میگوید و او را به حرکت وا میدارد.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی به سمت گل سرخ میوزد و در وقت سحر صدای دلنواز بلبل که از شاخ چنار میآید، جان تازهای به فضا میبخشد.
هوش مصنوعی: گل کوهی، پردهای زنگاری را درید و همچون شمعی سوزان، مومش را دوباره شکل داد.
هوش مصنوعی: طریقت و روش تصوف همانند گل سرخ است که در حال شادی و نشاط، لباس صوفیانه را کنار میزند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که زخم بازوی خسرو به رنگ لعل درآمده و به سبز کردن خفتان (لباس) او مدد رسانده است. این تصویر به نوعی نشاندهنده زیبایی و جذابیتی است که از یک آسیب یا زخم نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: شمس دول شهریار، از میان این پادشاهان، به گونهای است که دین و حکومت برای او در کنار هم قرار گرفتهاند و او را به عزت و افتخار رساندهاند.
هوش مصنوعی: ابوالفوارس خسرو طغانشه، آن پادشاهی است که به واسطه عظمت و جلالش، سلطنت و قدرتی به دست آورده است.
هوش مصنوعی: خدایی هست که برتری و مقام و سخاوت اوست که باعث حرکت آسمان و ثبات زمین و جریان بخار میشود.
هوش مصنوعی: ویژگیهای او تماماً از تهذیب علم و دانایی سرچشمه میگیرد و هر یک از اعضای او نشاندهندهی بخشش و باوقاری است که در وجودش نهفته است.
هوش مصنوعی: اگر معانی یک کلمه را مکرراً تکرار کنی، بسیار تاثیرگذارتر و گیراتر از سخنان افلاطون خواهد بود.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که سخن شخصی بسیار تاثیرگذار و ارزشمند است، مانند ابرهایی که جواهرات را پراکنده میکنند. همچنین اشاره دارد که در برابر افرادی که از موقعیت و قدرت خود سوءاستفاده میکنند، او نیز جایگاه و سهم خاص خود را دارد. در نهایت به افرادی که دیگران را ضعیف و زبون میکنند، مانند شیرانی که به مردم آسیب میزنند، کنایه زده شده است.
هوش مصنوعی: آیا این بزرگ و بخشنده که آثارش بزرگ و شگرف است، بهتر است، یا آن کسی که همت بلندی دارد و او نیز آثار برجستهای به جا میگذارد؟
هوش مصنوعی: آیا به نزد تو است که فردی عاقل و با درک بالا باشد، در حالی که فردی نادان و بیخود در پایینتری جایگاه قرار گیرد، یا اینکه در مقابل تو دانش با ارزش و گرانبها باشد، در حالی که خواستههای ناچیز و بیاهمیت در کنار آن قرار داشته باشد؟
هوش مصنوعی: هر بدنی که شراب ناپسند تو را بچشد، در اثر تیغ تو به درمان دردش میپردازد.
هوش مصنوعی: اگرچه دشمنان تو انسانهایی با ارزش به نظر میرسند، اما نه از نظر عقل و نه از نظر رفتار، در سطح آدمهای واقعی نیستند.
هوش مصنوعی: از نسل آدم آنها را حساب نکن که از زمین به خاطر مستی و زینتهای ظاهری، همچون پاهای طاووس و خارهای گل هستند.
هوش مصنوعی: دل دشمن تو همچون سنگ مغناطیسی است که تیر و نیزهات را در میدان جنگ به سمت خود میکشد.
هوش مصنوعی: طبیعت و خلق تو همچون تیغی است که به خاطر ویژگیاش میتواند استخوان سوار را از خمیدگی خودش بشکند.
هوش مصنوعی: چنان کاری میکند که دشمن تو، گویی موهای تنش به میخهای سختی بسته شدهاند.
هوش مصنوعی: هر لحظه از لحظههای عمر تو، به اندازه هزار بار ارزش دارد. ای شیر آسمان، مراقب باش که به عظمت تو نباید کاسته شود.
هوش مصنوعی: عقاب با منقار آهنینش تیر تو را به جان خود میگیرد و دشمن از دندانهای او به شدت میهراسد.
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف موجودی میپردازد که ویژگیها و خصوصیاتش به دو سرزمین مختلف برمیگردد. سر این موجود از هند سرچشمه میگیرد و بدن آن از بلغارستان شکل گرفته است. به عبارتی این ترکیب به نوعی از دو فرهنگ یا سرزمین مختلف نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: من با صدای بلند گلویم را میدرم و آمادهی شکار گوزن میشوم، تا از درد زخم خویش بکاهم و به سوی گوزنها بروم و شکار کنم. روز شکار است.
هوش مصنوعی: وقتی عقل به دنبال معالجه زخمها و مشکلات میگردد، به راحتی و با روشنایی وجودش، بیهیچ مانعی راه را پیدا میکند.
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو هم تیرش را رها کند، تو ای پادشاه، باید همچنان در کمان خود نیرومند باشی و آماده به حمله.
هوش مصنوعی: سکندر طلسمی ساخته بود که با آن توانست تمام ثروتهای دنیاست را بگیرد و آنها را در زمینهای خشک ذخیره کند.
هوش مصنوعی: اگر در دل تو مانند سکندر قدرت و ثروت باشد، حتی دیوارهای آهنین نیز نمیتوانند مانع رسیدن تو به آرزوهایت شوند.
هوش مصنوعی: چشمی که بتواند زیبایی و ارزش واقعی را ببیند، همچون طلا میدرخشد؛ فقط کافی است یک بار دست محبت و علاقهات را در خواب ببیند.
هوش مصنوعی: به خاطر سخاوت و generosity تو، رنگ طلایی زمین از شرم زرد شد، زیرا او از ذلت و خوارگی خود احساس شرم میکند.
هوش مصنوعی: مثل اینکه طلا را با دستانت تقسیم میکنی، آن را به دست خودت ببخش، چون از فریاد تو ممکن است آن دلبر پریشان شود.
هوش مصنوعی: رودکی با افتخار داستان شایستگیهای میر خراسان و ماجرای توزیع نعمتها را در شعرهایش بیان کرده است.
هوش مصنوعی: او را به خاطر آنچه که داده، هزار دینار بدهکار کرده که بر گردن او حقوق بزرگ و کوچک وجود دارد.
هوش مصنوعی: تو در هری شب را به صبح رساندی، یادم باشد که از دست دادن سکههای طلا با ارزشی همچون دو بار بیست هزار تومانی را به راحتی فراموش کردید.
هوش مصنوعی: بخشش، فضل و شجاعت همواره با تو همراه خواهد بود، مانند اینکه جان از کلمات و معانی جدا نیست، یا نقطه از دایره جدا نمیشود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که طبع و زبان تو آنقدر از بخل و خساست به دورند که دیو از آتش و کلمات استغفار نیز فرار میکند. به عبارتی، روح لطیف و سخاوتمند تو به قدری روشن و پاک است که بخل و خودخواهی برایش جایی ندارد.
هوش مصنوعی: ای شاهی که مردم را میشناسی و به آنها محبت داری، یا ای شاهی که خدمتگزاران را نوازش میکنی و آنگونه که شایستهاند با آنها رفتار میکنی.
هوش مصنوعی: در زمانی که تو را ستایش میکنم، انگار روح پاک من از این پلیدی و کثافت دور میشود و دیگر یاری ندارد.
هوش مصنوعی: پاکی و زیبایی ستایش تو چنان است که میتواند روح من را در دو جهان به دیدار تو بکشاند.
هوش مصنوعی: اگر روح و زبان درباره تو ستایش نمیکردند، نه عقل و آگاهی به تو میپرداختند و نه سخن به زبان میآوردند.
هوش مصنوعی: من یک سال را در غیبت تو شمارش کردم و در این مدت با سختیهای زیادی روبرو شدم، ای کسی که از خانواده آفتاب هستی و مقام والایی داری.
هوش مصنوعی: از دانش و آگاهی میتوانیم راهی را بیابیم که برخلاف دشواریهای روزگار، به سادگی هدایتمان کند.
هوش مصنوعی: به این دلیل که خوشی به وجود میآید، ای پادشاه، وقتی با شکوفهها تأمل کنی، حروف را بشمار.
هوش مصنوعی: پروردگارا، چه زمانی خواهد رسید که پرچم تو در دشتها به اهتزاز درآید و نشانهای از قدرت و پیروزی تو در صحنههای شکار مشاهده شود؟
هوش مصنوعی: میخواهم ببینم در نهایت چه مقدار خاک از سم اسب تو به سوی ستارهها پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: هزاران گنبد همچون کوههای بلند درخشیدهاند و در دو سمت آنها، طاووسها با زیبایی و شکوه خود در صف ایستادهاند.
هوش مصنوعی: از برجهای رنگارنگ به پای اسب تو، به جای نقره و طلا، ای پادشاه، جان خود را نثار میکنیم.
هوش مصنوعی: چهرهات را مانند خورشید میبینم که در مجالس جشن و در کنار سفرههای مهمانی حضور داری.
هوش مصنوعی: همواره تا زمانی که زمین نرم و لطیف نشود، کوهها نیز به مانند ستارهها در آسمان نمیچرخند.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به افراد و طبقات اجتماعی دارد که در خدمت دیگران هستند. به نوعی میگوید که در حکومت و سلطنت، افرادی هستند که از فرمانها پیروی میکنند و به نوعی در نقش خدمتگذاری قرار دارند. همچنین اشاره به بزرگان و سلاطینی همچون "فغفور" و "قیصر" دارد که نماد قدرت و اقتدار در تاریخ هستند. به طور کلی میخواهد بگوید که در این جامعه، افراد به دستههای مختلف تقسیم شده و هر کدام نقش ویژهای را ایفا میکنند.
هوش مصنوعی: هر زمان که جوانی و زیبایی چشمت را بربایند، تو نیز از جوانی و زیبایی بهرهمند باش.
هوش مصنوعی: خداوند تو را حفظ کند در هر سال و ماه، در خوبیها و بدیها، در شب و روز.
هوش مصنوعی: به نظر من، ای شاه، دل شکستهام به این دعا پاسخ خواهد داد و به یقین به خواستهام خواهد رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.