صید کنان میروی، ای صنم صید بند؛
گر خوشی از صید ما،این سر ما، این کمند
ما همه شیرین پرست، لیک دریغا که هست
کوکب فرهاد پست، اختر خسرو بلند
بنده ی فرمان او، از دل و جان ما همه
تا که پسند افتدش خواجه ی مشکل پسند؟!
سرو تو، من فاخته؛ نالم و گویی منال
گل تو و من عندلیب، گریم و، گویی بخند
شب همه شب، شمع سان، سوزم و گویم مباد؛
ز اشک من او را زیان، ز آه من او را گزند
بلبلم و، آشیان داده بباد خزان
فصل گل ای باغبان، در برخ من مبند
آذر اگر داغدار شد بفغانش چکار؟!
از الم یک شرار سوزد و نالد سپند!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و احساسات خود میپردازد. او به معشوق خود، که نمادی از زیبایی و جذابیت است، اشاره میکند و میگوید که اگر او از شکار عشق ما خوشحال باشد، ما هم با کمال میل در کمند او گرفتار خواهیم شد. شاعر به محبت و دوستی که نسبت به معشوق دارد، اشاره کرده و از مشکلپسندی او شکایت میکند. همچنین، به درد و غم خود به خاطر دوری از معشوق اشاره میکند و از ناله و اندوه خود میگوید. در پایان، شاعر از باغبان میخواهد که فصل گل را بر او نبندد و اشاره میکند که حتی اگر آتش غم به دل او زبانه بکشد، باید بر این حال تحمل کند.
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبا، تو به شکار میروی، در حالی که ما در دام تو گرفتاریم؛ اگر از شکار ما لذت میبری، این سرنوشت و دلسوزی ما زیر این کمند است.
هوش مصنوعی: ما همه عاشق شیرینی و زیبایی هستیم، اما افسوس که فرهاد، که شایسته ستایش است، در کنار خسرو، که موقعیتی بلند و والا دارد، مورد توجه نیست.
هوش مصنوعی: من به فرامین او خدمت میکنم و همه وجودم را برای او میگذارم، تا اینکه مورد پسند آن سرور سختپسند قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: تو همچون سرو زیبایی و من مانند فاختهای هستم که ناله میزنم. تو مثل گل هستی و من مانند عندلیبی که برای تو میگریم، اما تو انگار در حال خندیدن هستی.
هوش مصنوعی: شبهای بسیاری مانند شمع میسوزم و تنها این را میگویم که ای کاش چنین نباشد؛ زیرا اشکهایم به او آسیب نمیزنند و آههایم به او آسیبی نمیرسانند.
هوش مصنوعی: من آواز بلبل هستم و زندگیام در بهار گل در معرض باد خزان قرار گرفته است. ای باغبان، بر آنچه بر من میگذرد، سختیاش را نگذار.
هوش مصنوعی: اگر آذر ناراحت و غمگین شود، چه قانونی بر او حاکم است؟ آتش از آتشکدهای کوچک زبانه میکشد و به سوگ و زاری میافتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیز ابا نیکوان نمایدت جنگ فند
لشکر فریادنی، خواستهنی سودمند
قند جداکن از وی، دور شو از زهر دند
هر چه به آخر بهست جان ترا آن پسند
ای رخ و زلفت چنانک ماه بمشکین کمند
ساخته نظاره گاه بر سر سرو بلند
منظر ماه منیر از بر سرو سهی
طرفه و نادر بود خاصه بمشگین کمند
ای بت بادام چشم پسته دهان قند لب
[...]
عشق تو اندر دلم شاخ کنون میزند
وز دل من صبر را بیخ کنون میکند
از سر میدان دل حمله همی آورد
بر در ایوان جان مرد همی افکند
عشق تو عقل مرا کیسه به صابون زده است
[...]
غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
زانکه بلندی دهد، تا بتواند فکند
چون برسد آفتاب در خط نصفالنهار
سر سوی پستی نهد تا که در افتد به بند
واقعهٔ آدمی هست طلسمی عجب
[...]
غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
زانک بلندت کند تا بتواند فکند
قطره آب منی کز حیوان میزهد
لایق قربان نشد تا نشد آن گوسفند
توده ذرات ریگ تا نشود کوه سخت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.