هر کسی یار کسی، تو از من دلباخته گل
ز بلبل، شمع از پروانه سرو از فاخته
از دگر یاران ندارم چشم یاری، چون مرا
چشم زخم روزگار از چشم یار انداخته
سرو، سر از باغ بیرون کرد، کت بیند خرام؛
خلق، پندارند کز شوکت سری افراخته
باز امشب، نوبت زاری است ای مرغ سحر
ناله یی سر کن، که ضعفم از زبان انداخته!
ای که گفتی: بعد ازین کار تو راخواهیم ساخت
فکر دیگر کن، که هجران کار ما را ساخته!
بسکه از زخم خدنگ او بخود بالیده ام
در میان کشتگانم دیده و نشناخته!
گر بسر وقت اسیران میروی، وقت است وقت
کآذر امشب خانه از نامحرمان پرداخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از احساسات عمیق عشق و دلتنگی سخن میگوید. شاعر با اشاره به یاری و عشق واقعی، بیان میکند که از دیگر یاران انتظاری ندارد و چشمزخم روزگار بر او اثر گذاشته است. او از زیبایی و شکوه محبوبش میگوید و اینکه دیگران او را نمیشناسند. در ادامه، به زاری و درد دل خود اشاره میکند و از هجران و جدایی صحبت میکند. شاعر از زخمهای دلش میگوید و به عشق گمشدهاش فکر میکند. در نهایت، او از آمدن شب و بودن در جمع نامحرمان هشدار میدهد و حس تنهایی و ضعف خود را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: هر کسی محبت و دلباختگی خاصی دارد؛ تو همچون بلبل به گل علاقهمند هستی، شمع به پروانه وابسته است و سرو نیز به فاخته عشق میورزد.
هوش مصنوعی: من از دیگر دوستان و همراهانم امید کمک ندارم، زیرا چشم بد روزگار باعث شده که از عشق و محبت یارم دور بشوم.
هوش مصنوعی: درخت سرو از باغ بیرون آمده و با ناز و زیبایی راه میرود؛ مردم گمان میکنند که به خاطر بزرگی و عظمتش، سرش را افراشته نگه داشته است.
هوش مصنوعی: امشب دوباره زمان گریه و اندوه است. ای پرنده صبح، یک ناله بزن، چون من آنقدر ضعیف شدهام که نمیتوانم حرف بزنم!
هوش مصنوعی: ای کسی که گفتی: بعد از این ما تو را به حال خود میگذاریم، باید به چیزی دیگر فکر کنی، چون جدایی ما سرنوشت ما را شکل داده است!
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که من به قدری از زخمهای تیر او آسیب دیدهام و خود را نشان دادهام که در میان کشتهشدگان او، آنقدر متمایز شدهام که دیگر کسی نمیتواند مرا بشناسد.
هوش مصنوعی: اگر به وقت اسیران میروی، این زمان مناسب است که امشب آتش خانه از نامحرمان پاک شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دل اندر بیم جان از بهر دل بگداخته
جان شیرین را ز تن در کار دل پرداخته
تا دل و جان درنبازی دل نبیند ناز و عز
کی سر آخور گشت هرگز مرکبی ناتاخته
بند مادرزاد باید همچو مرغابی به پای
[...]
ای همای همتت سر بر سپهر افراخته
کس چو سیمرغت نظیری در جهان نشناخته
دور بین چون کرکس و خصم افکنی همچون عقاب
باز هنگام هنر گردن چو باز افراخته
طوطیان نظم کلام و بلبلان زیر نوا
[...]
ای به میدانهای وحدت گوی شاهی باخته
جمله را عریان بدیده کس تو را نشناخته
عقل کل کژچشم گشته از کمال غیرتت
وز کژی پنداشته کو مر تو را انداخته
ای چراغ و چشم عالم در جهان فرد آمدی
[...]
ای به دعوی خویشتن را مرد معنی ساخته
وآن گه از دعوی و معنی ذره ای نشناخته
لاف مردی از تو کی زیبد چو وقت امتحان
هستی از تر دامنی دامن گریبان ساخته
این قدر دانی مگر کاندر حقیقت جغد را
[...]
ای لوای مهتری بر لامکان افراخته
غلغل لولاک بر هفت آسمان انداخته
شهسوار دین که چون زین بست بر پشت براق
از زمین تا اوج او ادنی به یکدم تاخته
چون دو چوگان کرده مه را یک سر انگشت تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.