گنجور

 
سنایی

ای دل اندر بیم جان از بهر دل بگداخته

جان شیرین را ز تن در کار دل پرداخته

تا دل و جان درنبازی دل نبیند ناز و عز

کی سر آخور گشت هرگز مرکبی ناتاخته

بند مادرزاد باید همچو مرغابی به پای

طوق ایزد کرد باید در عنق چون فاخته

تا به روی آب چون مرغابیان دانی گذشت

در هوا چون فاخته پری و بال آخته

مرد این ره را گذر بر روی آب و آتشست

آب و آتش آشنا را داند از نشناخته

یاد کن آن مرد را کو پای در دریا نهاد

از پسش دشمن همی آمد علم افراخته

آب رود نیل هر دو مرد را بر سنگ زد

کم عیار آمد یکی زو روح شد پرداخته

آتش نمرود و آن لشکر نمی‌بینم به جای

زر آزر را دگر کن منجنیق انداخته

ایزدش پیرایه چون زر کرد ازین کاتش بدید

هر زری کو دید آتش کار او شد ساخته

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

ای همای همتت سر بر سپهر افراخته

کس چو سیمرغت نظیری در جهان نشناخته

دور بین چون کرکس و خصم افکنی همچون عقاب

باز هنگام هنر گردن چو باز افراخته

طوطیان نظم کلام و بلبلان زیر نوا

[...]

مولانا

ای به میدان‌های وحدت گوی شاهی باخته

جمله را عریان بدیده کس تو را نشناخته

عقل کل کژچشم گشته از کمال غیرتت

وز کژی پنداشته کو مر تو را انداخته

ای چراغ و چشم عالم در جهان فرد آمدی

[...]

حکیم نزاری

ای به دعوی خویشتن را مرد معنی ساخته

وآن گه از دعوی و معنی ذره ای نشناخته

لاف مردی از تو کی زیبد چو وقت امتحان

هستی از تر دامنی دامن گریبان ساخته

این قدر دانی مگر کاندر حقیقت جغد را

[...]

ناصر بخارایی

ای لوای مهتری بر لامکان افراخته

غلغل لولاک بر هفت آسمان انداخته

شهسوار دین که چون زین بست بر پشت براق

از زمین تا اوج او ادنی به یکدم تاخته

چون دو چوگان کرده مه را یک سر انگشت تو

[...]

اسیری لاهیجی

ای جمالت پرتوی برهر دو کون انداخته

همچو مه تابان دو عالم زان تجلی ساخته

تا نه بیند چشم غیری حسن جان افزای دوست

هر دو عالم را ز نام غیر واپرداخته

بهر اظهار کمال خود ز خانه شاه عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه