قاصدا، نامهای از کوی فلانی به من آر
یعنی از یار من آن نامه که دانی به من آر
نامهٔ من ببر، اما به رقیبان منمای؛
گر توانی بدهش، ور نتوانی به من آر!
اگرت بر سر آن کو نشناسند اغیار
بدهش نامه، جوابی که ستانی به من آر
ور شناسد نهانی، بدهش نامه و باز
خبری پرس نهانی و نهانی به من آر
پیش مردم ننویسد اگر از شرم جواب
بگذر از نامه و پیغام زبانی به من آر
در میان من و او هست نشانها بسیار
بدگمان تا نشوم از تو، نشانی به من آر
همچو آذر بودم کام ز پیری بس تلخ
رطبی تازه از آن نخل جوانی به من آر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از یک قاصد میخواهد که نامهای از طرف یار او به او برساند. او تاکید میکند که این نامه باید به دست او برسد و نباید به رقبایش داده شود. شاعر اشاره میکند که اگر دیگران در آنجا یار او را نشناسند، قاصد باید به او پاسخ دهد و اگر بشناسند، باید اطلاعاتی به او برساند. او همچنین نگران است که پاسخها بهصورت کتبی فرستاده نشود و میخواهد تمامی پیغامها بهصورت زبانی به او برگردانده شود. شاعر به احساسات خود اشاره دارد و میگوید که در دلش نشانههای زیادی وجود دارد و از طرفی حالش به خاطر پیری تلخ شده و خواستار یادگاری از جوانیاش است.
هوش مصنوعی: ای نامهرسان، لطفاً نامهای از محبوبم به من بیاور، یعنی همان نامهای که میدانی.
هوش مصنوعی: نامهٔ من را ببر، اما به دشمنان من نشان نده. اگر میتوانی آن را به او بده، و اگر نمیتوانی، خودت به من برگردان.
هوش مصنوعی: اگر بر سر کویی بروی و دیگران تو را نشناسند، نامهای بده و جوابی که دریافت میکنی را برای من بیاور.
هوش مصنوعی: اگر او را به طور پنهانی بشناسی، نامهای به او بده و از او خبری به صورت پنهانی بگیر و آن خبر را به من برسان.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر شرم نمیتوانی به من بگویی، بهتر است که از نوشتن نامه و پیام به دیگران صرفنظر کنی و با زبان خودت پاسخی به من بدهی.
هوش مصنوعی: بین من و او نشانههای زیادی وجود دارد که میتواند باعث سوءتفاهم شود. پس از تو خواهش میکنم که نشانهای برای من بگذار تا دچار تردید نشوم.
هوش مصنوعی: دلم مانند آتش است و به خاطر پیری طعم تلخی را تجربه میکند. ای کاش به من از میوههای نخل جوانی عطا کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر
قلب بیحاصل ما را بزن اکسیر مراد
یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر
در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است
[...]
ای صبا از گل عطار نشانی به من آر
وز گلستان نشابور خزانی به من آر
خط ترخانی جاوید به عالم ندهند
بگذر از عالم و منشور امانی به من آر
فرصتم نیست که از سنگ قضا سر خارم
[...]
ای دل از گلبن امید نشانی به من آر
نیست گر تازه گلی برگ خزانی به من آر
تا دگر زخم به ناسور توانگر گردد
هدیه ای از کف الماس فشانی به من آر
همدم روز گدایی سبک از جا برخیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.