ای دل از گلبن امید نشانی به من آر
نیست گر تازه گلی برگ خزانی به من آر
تا دگر زخم به ناسور توانگر گردد
هدیه ای از کف الماس فشانی به من آر
همدم روز گدایی سبک از جا برخیز
جان گرو، جامه گرو رطل گرانی به من آر
دلم ای شوق ز آشوب غمی نگشاید
فتنه ای چند ز هنگامه ستانی به من آر
گیرم ای بخت هدف نیستم آخر گاهی
غلط انداز خدنگی ز کمانی به من آر
ای نیاورده به کف نامه شوقی ز کفی
بی زبان مژده وصلی ز زبانی به من آر
ای در اندوه تو جان داده جهانی از رشک
مکش از رشکم و اندوه جهانی به من آر
ای ز تار دم شمشیر توام بستر خواب
شمع بالین ز درخشنده سنانی به من آر
یارب این مایه وجود از عدم آورده تست
بوسه ای چند هم از گنج دهانی به من آر
سخن ساده دلم را نفریبد غالب
نکته ای چند ز پیچیده بیانی به من آر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دل خود میخواهد که نشانهای از امید و زیبایی به او بدهد و به بیخبری و دلتنگی خود اشاره میکند. او در پی دوستی و محبت است و آرزو دارد که جای زخمهایش را با محبت پر کند. شاعر از بخت بد خود گله میکند و خواستار نشانهای از شوق و وصال است. او همچنین به روزگار سخت و اندوهی که به خاطر عشق تجربه میکند، اشاره دارد و از معشوق میخواهد که نه تنها از دردش کم کند، بلکه زیباییهای عشق را نیز به او منتقل کند. در نهایت، شاعر به سادهنگری و نیاز به تعبیری عمیقتر از احساساتش اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ای دل، اگر خبری از باغ امید به من نمیرسد، دستکم یک گل خشک نیز بیاور تا یادآور زمانهای خوب باشد.
هوش مصنوعی: خواهش میکنم که هدیهای از الماس به من بدهی تا زخمی که هنوز خوب نشده، به درد کمتری دچار شود.
هوش مصنوعی: از صبح روز را به امیدی تازه آغاز کن، جان خود را به عنوان یکی از داراییهایت قرار بده و از من بخواه که بار سنگینی را که به دوش دارم به تو برسانم.
هوش مصنوعی: دلم، ای شوق، به خاطر درد و دل شُکوهای که دارم، آرام نخواهد گرفت. چندین فتنه و بلوا از این هیاهو که تو ایجاد میکنی، به من برسان.
هوش مصنوعی: الان که شانس با من یار نیست، اما گاهی پیش میآید که تیر کمان به طور تصادفی به هدف میخورد، پس شاید من هم بتوانم بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: ای کسی که نتوانستهای شوق و آرزویم را به دستم برسانی، خبر وصالی را که خودت از زبان دیگران شنیدهای، به من برسان.
هوش مصنوعی: ای محبوب، به خاطر عشق و غم تو، جهانی در حسد جان باخته است. لطفاً به خاطر حسادت من و اندوه این جهان، مرا به درد نیاور.
هوش مصنوعی: ای نور و روشنی که مانند شمع بر بالین من میدرخشی، مرا در آغوش خود بگیر و به خواب ببر، همچنان که از تاریکی و خشم شمشیر خود در امانم نگه میداری.
هوش مصنوعی: ای خدا، این وجودی که به من دادهای از هیچ به وجود آمده است، پس لطفاً چند بوسه هم از چشمهی گنجینهی دلت به من بده.
هوش مصنوعی: من از تو میخواهم که سخن ساده و صادقانهام را نادیده نگیری، زیرا گاهی اوقات نکتههای عمیق و پیچیده در بیان سادهتر قابل فهمترند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر
قلب بیحاصل ما را بزن اکسیر مراد
یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر
در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است
[...]
ای صبا از گل عطار نشانی به من آر
وز گلستان نشابور خزانی به من آر
خط ترخانی جاوید به عالم ندهند
بگذر از عالم و منشور امانی به من آر
فرصتم نیست که از سنگ قضا سر خارم
[...]
قاصدا، نامهای از کوی فلانی به من آر
یعنی از یار من آن نامه که دانی به من آر
نامهٔ من ببر، اما به رقیبان منمای؛
گر توانی بدهش، ور نتوانی به من آر!
اگرت بر سر آن کو نشناسند اغیار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.