بیان وادی معرفت: بعد از آن بنمایدت پیش نظر
حکایت مردی که در کوه چین سنگ شد: بود مردی سنگ شد در کوه چین
حکایت عاشقی که خفته بود و معشوق بر او عیب گرفت: عاشقی از فرط عشق آشفته بود
حکایت پاسبانی عاشق که هیچ نمیخفت: پاسبانی بود عاشق گشت زار
گفتار عباسه درباره عشق و معرفت: با کسی عباسه گفت ای مرد عشق
حکایت محمود و دیوانه ویرانهنشین: شد مگر محمود در ویرانهای