ترسا بچهای لولی همچون بت روحانی
سرمست برون آمد از دیر به نادانی
زنار و بت اندر بر ناقوس و می اندر کف
در داد صلایِ می از ننگ مسلمانی
چون نیک نگه کردم در چشم و لب و زلفش
بر تخت دلم بنشست آن ماه به سلطانی
بگرفتم زنارش در پای وی افتادم
گفتم چه کنم جانا؟ گفتا که تو میدانی
گر وصل منت باید ای پیرِ مرقعپوش
هم خرقه بسوزانی هم قبله بگردانی
با ما تو به دیر آیی محراب دگر گیری
وز دفتر عشقِ ما سطری دو سه بر خوانی
اندر بن دیر ما شرطت بود این هر سه
کز خویش برون آیی وز جان و دل فانی
می خور تو به دیر اندر تا مست شوی بیخود
کز بیخبری یابی آن چیز که جویانی
هر گه که شود روشن بر تو که تویی جمله
فریاد اناالحق زن در عالم انسانی
عطار! ز راه خود برخیز که تا بینی
خود را ز خودی برهان کز خویش تو پنهانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف یک دختر دلنشین و جذاب میپردازد که مانند بتی درون معبد میدرخشد. او با زینتی در میان مسلمانان به نوشیدن میپردازد و میگوید که گرچه او مسلمان است، اما در پی عشق و مستی است. شاعر با درک عمیق از چهره و زیبایی دختر، به او نزدیک میشود و از او میپرسد چه باید کند. دختر به او میگوید که باید خودش را رها کند و به عشق وارد شود. شاعر تشویق میکند که باید از دنیای مادی فاصله بگیرد و در دنیای عشق غوطهور شود. او به این نتیجه میرسد که برای رسیدن به حقیقت، باید خود را از قید خودیها رها کند و به سفر درونی بپردازد.
هوش مصنوعی: یک ترسای کوچکی مثل مجسمه مقدس، بر سرمستی و بیخبر از جهل، از کلیسا بیرون آمد.
هوش مصنوعی: زنجیرها و بتها در کنار ناقوس و جام شراب در دست، ندای مستی را سر میدهند و از شرم مسلمان بودن خود عذرخواهی میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی به چشمان او و لب و موهایش خوب نگاه کردم، آن ماه زیبا بر قلبم نشسته و مینویسد که مانند سلطانی بر قلبم فرمانروایی میکند.
هوش مصنوعی: من به دامن او چنگ زدم و در برابرش زانو زدم و گفتم چه کار کنم، ای معشوق؟ او پاسخ داد که تو خود میدانی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به وصال محبوب برسی، ای پیر با لباس زهد و تقوا، باید هم به ظواهر و قواعد چسبیده را کنار بگذاری و هم جهات و مقاصد قدیمی را تغییر دهی.
هوش مصنوعی: اگر با ما به میخانه بیایی، روح دیگری پیدا میکنی و چند خطی از دفتر محبت ما را میخوانی.
هوش مصنوعی: در درون معبد ما، شرطی وجود دارد که باید از خود و از جان و دل گذر کنی.
هوش مصنوعی: تا وقتی که در میخانه نشستهای، مشروب بنوش و مست شو، زیرا در این حالت بیخبر از خود و اطراف خواهی بود و ممکن است به چیزی برسید که در جستجوی آن هستی.
هوش مصنوعی: هر بار که به این آگاهی دست پیدا کنی که تو خود حقیقتی، ناگهان در دنیای انسانها فریاد میزنی که من حقیقت هستم.
هوش مصنوعی: عطار! از مسیر خود خارج شو تا بتوانی خود را از محدودیتهای خود آزاد کنی، زیرا که تو در واقع از وجود خود پنهان هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خانه برون رفتم من دوش به نادانی
تو قصهٔ من بشنو تا چون به عجب مانی
از کوه فرود آمد زین پیری نورانی
پیداش مسلمانی در عرصهٔ بلسانی
چون دید مرا گفت او داری سر مهمانی
[...]
ما انصف ندمانی لو انکر ادمانی
فالقهوة من شرطی لاالتوبة من شانی
ریحان به سفال اندر بسیار بود دانی
آن جام سفالی کو و آن راوق ریحانی
لو تمزجها بالدم من ادمع اجفانی
[...]
ترسا بچهای، شنگی، شوخی، شکرستانی
در هر خم زلف او گمراه مسلمانی
از حسن و جمال او حیرت زده هر عقلی
وز ناز و دلال او واله شده هر جانی
بر لعل شکر ریزش آشفته هزاران دل
[...]
پنهان به میان ما میگردد سلطانی
و اندر حشر موران افتاده سلیمانی
میبیند و میداند یک یک سر یاران را
امروز در این مجمع شاهنشه سردانی
اسرار بر او ظاهر همچون طبق حلوا
[...]
ای هر سر مویت را رویی به پریشانی
صد روی خراشیده موی تو به پیشانی
در سینه نهان کردم سودای تو مه، لیکن
بس درد که برخیزد زین آتش پنهانی
آن دیگ نبایستی پختن به نیستانها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.