ساقیا گر پختهای می خام ده
جان بی آرام را آرام ده
خیزو بزمی در صبوحی راست کن
یک صراحی باده ما را وام ده
صبح پیدا گشت و شب اندر شکست
خفتگان مست را دشنام ده
چون بخواهی ریخت همچون گل ز بار
بار کم کش بادهٔ گلفام ده
همچو گل شو بادهٔ گلفام نوش
همچو بلبل سوی گل پیغام ده
داد خود بستان که ایام گل است
یا نه خوش خوش داد این ایام ده
گر سراسر نیست دردی در فکن
نیم مستان را پیاپی جام ده
چون اجل دامی گلوگیر آمده است
چون درآید وقت تن در دام ده
خاطر عطار سودا میپزد
سوخت از غم هین شرابش خام ده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی میخواهد تا شراب پختهای به او بدهد تا آرامش را به جان بیقرارش بازگرداند. او از ساقی میطلبد که مجلس شاد و خوشی برپا کند و میگوید که صبح آمده و باید خفتگان مست را سرزنش کرد. شاعر به لذت نوشیدن شراب اشاره میکند و از ساقی میخواهد که به جای غم، خوشی را به او بدهد. او همچنین یادآور میشود که زمان گل و لذت است و باید از زندگی بهرهمند شد، زیرا مرگ ممکن است هر لحظه سر برسد. در پایان، شاعر بیتی درباره غم و نیاز به شراب بیان میکند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، اگر شراب خوبی داری، به من بنوشان تا جان بیقرارم به آرامش برسد.
هوش مصنوعی: برخیز و در صبحانه جشنی برپا کن، یک ظرف شراب به ما بده تا بنوشیم.
هوش مصنوعی: صبح فرارسید و شب از بین رفت، بنابراین کسانی که در خواب غفلت هستند، شایستهی سرزنش و نکوهشاند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مانند گل زیبا و باطراوت باشی، از زهر و درد کم کن و به خودت بادهای خوشبو و دلچسب بده.
هوش مصنوعی: مثل گل باش و نوش جان کن بادهای زیبا، همچون بلبل به سوی گل پیام برسان.
هوش مصنوعی: از خودت ببخش و بگیر، چون ممکن است زمان خوشی و شادی باشد. در این روزهای زیبا، با دل خوش زندگی کن و از آن لذت ببر.
هوش مصنوعی: اگر در دل کسی هیچ دردی نیست، پس چرا مستان را بهطور مداوم شراب میدهی؟
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ آماده است و به ما نزدیک میشود، بهتر است که از سخنانی که ممکن است موجب گرفتاری ما شود، پرهیز کنیم و به دقت عمل کنیم.
هوش مصنوعی: عطار در دل خود اندوهی دارد که همچون شعلهای میسوزد. او از دل این غم به دنبال آرامش است و به کسی میگوید که به او شراب خامی بدهد تا شاید این درد را فراموش کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم ای دانای بینا آمده
خلق عالم از تو حیران آمده
هر که بستاید تو را دشنام ده
سود و سرمایه به مفلس وام ده
آن یکی عینش سوی جمع آمده
وان دگر عینش سوی فرح آمده
خاصه گر گوید که بر من وام ده
در عوض، میخانه گیر این جام ده
نکته سنجان را صلای عام ده
از علوم امئی پیغام ده
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.