دوش ناگه آمد و در جان نشست
خانه ویران کرد و در پیشان نشست
عالمی بر منظر معمور بود
او چرا در خانهٔ ویران نشست
گنج در جای خراب اولیتر است
گنج بود او در خرابی زان نشست
هیچ یوسف دیدهای کز تخت و تاج
چون دلش بگرفت در زندان نشست؟
گرچه پیدا برد دل از دست من
آمد و بر جان من پنهان نشست
چون مرا تنها بدید آن ماهروی
گفت تنها بیش ازین نتوان نشست
جان بده وانگه نشستِ ما طلب
که توان با جان برِ جانان نشست
از سر جان چون تو برخیزی تمام
من کنم آن ساعتت در جان نشست
چون ز جانان این سخن بشنید جان
خویش را درباخت و سرگردان نشست
خویشتن را خویشتن آن وقت دید
کاو چو گویی در خم چوگان نشست
دایما در نیستی سرگشته بود
زان چنین عطار زان حیران نشست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد تجربه عمیق و ناگهانی عشق و درد ناشی از آن است. شاعر ابتدا از ورود ناگهانی عشق به زندگیاش صحبت میکند که باعث ویرانی زندگیاش میشود. او به دنبال غنای واقعی است که در ویرانیها پیدا میشود. سپس به توصیف حالاتی میپردازد که عشق و دلشکستگی باعث میشود انسان در تنهایی و نابودی به سر ببرد، مانند یوسف که در زندان به هویت واقعی خود پی میبرد.
شاعر از احساسات پرشور و قدرتمند عشق، که حتی در دشوارترین شرایط نیز وجود دارد، میگوید و به این نکته اشاره میکند که عشق، حتی در مسیر درد و رنج، موجب بیداری و شناخت خویشتن میشود. در نهایت، شاعر اشاره میکند که در این جستجوی عشق و معنا، هر فرد با وجود ناامیدی و سرگشتگی، به دنبال حقیقت وجودی خود است.
هوش مصنوعی: ناگهان، شب گذشته، چیزی به سراغم آمد و در وجودم نفوذ کرد. آنچنان قدرتی داشت که همه چیز را ویران کرد و جای خود را در ذهنم باز کرد.
هوش مصنوعی: یک فرد عالم و دانا در دنیایی با شرایط خوب و آباد زندگی میکند، اما به چه دلیل در خانهای خراب و ویران نشسته است؟
هوش مصنوعی: خزانهای که در یک مکان خراب و ویران قرار دارد، از خزانهای که در شرایط خوب و مناسب نیست، ارزشمندتر است. زیرا این خزانه در همین اوضاع خراب نیز ارزش خود را حفظ کرده و در واقع نشاندهنده اهمیت و ارزش واقعیاش است.
هوش مصنوعی: آیا تا به حال یوسفی را دیدهای که وقتی دلش گرفته باشد، از مقام و ثروت خود کنارهگیری کرده و در تنهایی و حبس بماند؟
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دل من از دست رفته و پیدا نیست، اما روح و جان من به شکل پنهانی در دست او قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: وقتی آن معشوق زیبا مرا تنها دید، گفت دیگر نمیتوانم بیشتر از این تنها بمانم.
هوش مصنوعی: جان خود را فدای معشوق میکنم و پس از آن به آرامی خواستهام را میطلبم، چرا که میتوان با تمام وجود در کنار محبوب نشست.
هوش مصنوعی: زمانی که تو از جان خود برخیزی و به من توجه کنی، تمام وجودم را به تو تقدیم میکنم و آن لحظه در وجودم جاودانه خواهی شد.
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب این صحبت را شنید، جان خود را فدای او کرد و در حالتی پریشان و سردرگم به نشسته است.
هوش مصنوعی: زمانی شخص به درون خود نگریسته و خود را در جایی همانند نشستن در زمین بازی چوگان میبیند. او در آن لحظه متوجه میشود که در چه وضعیتی قرار دارد و به حقیقت وجودش پی میبرد.
هوش مصنوعی: همیشه در حالت نبودن و غیبت سرگردان بود، به همین خاطر عطار از این سردرگمی حیرتزده نشسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کار او پیوسته اندر جان نشست
یک نفس بی کار مینتوان نشست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.