ای دل مبتلای من شیفتهٔ هوای تو
دیده دلم بسی بلا آن همه از برای تو
رای مرا به یک زمان جمله برای خود مران
چون ز برای خود کنم چند کشم بلای تو
نی ز برای تو به جان بار بلای تو کشم
عشق تو و بلای جان، جان من و وفای تو
باد جهان بی وفا دشمن من ز جان و دل
گر نکنم ز دوستی از دل و جان هوای تو
پرده ز روی برفکن زانکه بماند تا ابد
جملهٔ جان عاشقان مست می لقای تو
جان و دلی است بنده را بر تو فشانم اینکه هست
نی که محقری است خود کی بود این سزای تو
چشم من از گریستن تیره شدی اگر مرا
گاه و بهگاه نیستی سرمه ز خاک پای تو
گر ببری به دلبری از سر زلف جان من
زنده شوم به یک نفس از لب جانفزای تو
هست ز مال این جهان نقد فرید نیم جان
می نپذیری این ازو پس چه کند برای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار بیانگر عشق و دلدادگی عمیق شاعر به معشوق است. شاعر از گرفتاری دل و درد و بلاهایی که از محبت معشوق بر او میرسند، سخن میگوید. او از وفا و عشق معشوق یاد میکند و چقدر این احساسات برایش ارزشمندند. شاعر به این نکته اشاره میکند که حتی در برابر بیوفایی دنیا، محبت به معشوق را نمیتواند ترک کند. او آرزو دارد که عشقش از دست نرود و همواره در کنار معشوق باشد. در نهایت، او بیان میکند که هر چه از مال و دنیا داشته باشد، در برابر عشق معشوق ناچیز است و ارزش آن را درک نمیکند.
هوش مصنوعی: ای دل زودباور من، به خاطر عشق و هوای تو دلم پر از درد و رنج شده است. تمام این مشکلات و سختیها تنها به خاطر توست.
هوش مصنوعی: فکرم را به یکباره برای خودت نبر، زیرا اگر بخواهم فقط برای خودم فکر کنم، چندین مشکل از طرف تو برایم پیش میآید.
هوش مصنوعی: به خاطر تو، سختیها و مشکلات را به جان میخرم. عشق تو و سختیهای آن، جان من است و وفاداریام به تو.
هوش مصنوعی: باد دنیا به من آسیب میزند و دشمنیاش را نشان میدهد، ولی اگر از محبت تو دل بکنم، هیچ چیزی از جان و دل برایم باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: پرده را از روی بردار تا برای همیشه عشق و جان عاشقان در سرمستی دیدار تو باقی بماند.
هوش مصنوعی: در دل و جان من عشق و ارادتی برای تو وجود دارد که آن را به پای تو میریزم. اما این در مقایسه با عظمت تو ناچیز و کماهمیت است. آیا این برای تو شایسته و سزاوار است؟
هوش مصنوعی: چشم من از بس گریه کرده، تار و تیره شده است. اگر تو گاهی به دیدنم نمیآمدی، حداقل میتوانستم از خاک پای تو سرمه بسازم و بر چشمم بزنم.
هوش مصنوعی: اگر تو به زیبایی خودم را جذب کنی، از دمی که در کنارت باشم، جانم دوباره زنده میشود. آن لبهای جانافزا تو میتواند زندگی جدیدی به من ببخشد.
هوش مصنوعی: در اینجا به یک واقعیت اشاره شده است که مال و ثروت این دنیا به اندازهای نیست که ارزش داشته باشد. اگر فرید، که اشاره به یک شخص خاص دارد، بخواهد جان خود را فدای چیزی کند، این دنیا نمیتواند برای او کار مثبتی انجام دهد. بهعبارتی، اگر کسی نتواند چیزی را از زندگی دنیوی بدست آورد، چه میتواند برای او به ارمغان بیاورد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
داد دلم به دست غم طره دلربای تو
برد به عرض بوسه جان عارض جانفزای تو
گر دل و جان ز دست شد غم نخورم برای خود
زانکه چه جان چه خاک ره گر نبود برای تو؟
دل که بود که دم زند تا ندهد مراد تو؟
[...]
ای دل و جان عاشقان شیفتهٔ لقای تو
سرمهٔ چشم خسروان خاک در سرای تو
مرهم جان خستگان لعل حیات بخش تو
دام دل شکستگان طرهٔ دلربای تو
در سر زلف و خال تو رفت دل همه جهان
[...]
جان و سر تو ای پسر نیست کسی به پای تو
آینه بین به خود نگر کیست دگر ورای تو
بوسه بده به روی خود راز بگو به گوش خود
هم تو ببین جمال خود هم تو بگو ثنای تو
نیست مجاز راز تو نیست گزاف ناز تو
[...]
ای به تو آرزویِ من بیشتر از جفایِ تو
سر برود ولی ز سر کم نشود هوایِ تو
دشمن و دوست گو بکن هر غرضی که ممکن است
جور همه جهانیان من بکشم برای تو
باقیِ عمر بر درت سر بنهم به بندگی
[...]
باز به خون خلق شد چشم جفانمای تو
عمر اگر وفا کند جان من و جفای تو
نیست امید کز توام یک گل بخت بشگفد
عمر به باد می دهم بیهده در هوای تو
گریه و آه سرد من گر بر بایدت کسی
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.