گنجور

 
عطار

ازین دریا که غرق اوست جانم

برون جستم ولیکن در میانم

بسی رفتم درین دریا و گفتم

گشاده شد به دریا دیدگانم

چون نیکو باز جستم سر دریا

سر مویی ز دریا می ندانم

کسی کو روی این دریا بدید است

دهد خوش خوش نشانی هر زمانم

ولیکن آنکه در دریاست غرقه

ندانم تا دهد هرگز نشانم

چو چشمم نیست دریابین، چه مقصود

اگر من غرق این دریا بمانم

چو نابینای مادرزاد، کشتی

درین دریا همه بر خشک رانم

چو در دریا جنب می‌بایدم مرد

چنین لب خشک و تر دامن از آنم

کسی در آب حیوان تشنه میرد

چه گویند آخر آن کس را من آنم

دریغا کانچه می‌جستم ندیدم

وزین غم پر دریغا ماند جانم

ندارم یکشبه حاصل ولیکن

به انواع سخن گوهر فشانم

مرا از عالمی علم شکر به

که باشد یک شکر اندر دهانم

دلم کلی ز علم انکار بگرفت

کنون من در پی کار عیانم

اگر کاری عیان من نگردد

چو مرداری شوم در خاکدانم

اگر عطار را فانی بیابم

به بحر دولتش باقی رسانم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۵۶۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
باباطاهر

دلا از دست تنهایی به جانم

ز آه و نالهٔ خود در فغانم

شبان تار از درد جدایی

کند فریاد مغز استخوانم

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
نظامی

تو را جویم ز هر نقشی که دانم

تو مقصود‌ی ز هر حرفی که خوانم

مشاهدهٔ ۱۷ مورد هم آهنگ دیگر از نظامی
عطار

ز تو گر یک نظر آید به جانم

نباید این جهان و آن جهانم

مرا آن یک نفس جاوید نه بس

تو دانی دیگر و من می ندانم

اگر گویی سرت خواهم بریدن

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۶۹ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

چه نزدیک است جان تو به جانم

که هر چیزی که اندیشی بدانم

از این نزدیکتر دارم نشانی

بیا نزدیک و بنگر در نشانم

به درویشی بیا اندر میانه

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه