گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

من با تو هزار کار دارم

جانی ز تو بی قرار دارم

شب‌های وصال می‌شمردم

تا حاصل روزگار دارم

گفتی که فراق نیز بشمر

چون با گل تازه خار دارم

گر در سر این شود مرا جان

هرگز به رخت چه کار دارم

تا جان دارم من نکوکار

جز عشق رخت چه کار دارم

گفتی مگریز از غم من

چون غمزهٔ غمگسار دارم

چون بگریزم ز یک غم تو

چون غم ز تو من هزار دارم

گفتی که بیا و دل به من ده

تا دل ز تو یادگار دارم

ای یار گزیده، دل که باشد

جان نیز برای یار دارم

گفتی سر خویش گیر و رفتی

کز دوستی تو عار دارم

سر بی تو مرا کجا به کاراست

سر بی تو برای دار دارم

گفتی که کمند زلف من گیر

یعنی که سر شکار دارم

چون رفت ز دست کار عطار

چون زلف تو استوار دارم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۵۱۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قوامی رازی

بنگر که چه روزگار دارم

کان چهره چون نگار دارم

در دل غم و غم سگال سوزم

در بر می و می گسار دارم

نشگفت که باغ وار خندم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

نه دسترسی به یار دارم

نه طاقت انتظار دارم

هر جور که از تو بر من آید

از گردش روزگار دارم

در راه غمت کنم هزینه

[...]

سعدی

نه دسترسی به یار دارم

نه طاقت انتظار دارم

هر جور که از تو بر من آید

از گردش روزگار دارم

در دل غم تو کنم خزینه

[...]

امیرخسرو دهلوی

نه دست رسی به یار دارم

نه طاقت انتظار دارم

هر جور که از تو بر من آید

از گردش روزگار دارم

در دل غم تو کنم خزینه

[...]

جهان ملک خاتون

امشب سر وصل یار دارم

کز هجر دلی فگار دارم

سرمست دو چشم آن نگارین

وز باده ی او خمار دارم

وز خون دو دیده در غم او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه