ای از همه بیش و از همه پیش
از خود همه دیده وز همه خویش
در ششدر خاک و خون فتاده
در وصف تو عقل حکمت اندیش
در عالم عشق عاشقان را
قربان شدن است در رهت کیش
هر دم که زنند عاشقانت
بی یاد تو در دهن شود نیش
درویش که لاف معرفت زد
از عجز نبود آن سخن پیش
در هر دو جهان ز خجلت تو
زآن است سیاهروی درویش
چون فقر سرای عاشقان است
عاشق شو و از وجود مندیش
در عشق وجودت ار عدم شد
دولت نبود تو را ازین بیش
عطار ز عشق او فنا شو
تا باز رهی ازین دل ریش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و معرفت الهی سخن میگوید. او به عظمت و بزرگی معشوق اشاره کرده و بیان میکند که عاشقان همیشه در خدمت او هستند و حتی جان خود را فدای او میکنند. عشق به معشوق تمامی وجود عاشق را فرا میگیرد و او را از خود بیخود میکند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که برای دستیابی به حقیقت و مغفرت باید از خودگذشتگی کرد و در عشق فنا شد.
هوش مصنوعی: ای تو که از همه برتر و پیشتازتری، و خود را از همه دیدهام و به خودم نزدیکترم.
هوش مصنوعی: در دل طبیعت و در میان عناصر زندگی، وجود تو بهگونهای است که حتی عقل و دانش هم در تلاشند تا تو را توصیف کنند، اما در این مسیر به چالش کشیده میشوند و در میان درد و رنج انسانی غرق میشوند.
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، عاشقان برای راه تو حاضرند قربانی شوند و دست از جان بشویند.
هوش مصنوعی: هر بار که عاشقان تو بدون یاد تو صحبت میکنند، کلامشان تلخ و گزنده میشود.
هوش مصنوعی: در وی که از نادانی و ناتوانی خود صحبت کرد، آن سخن به هیچ وجه نشانهای از معرفت او نیست.
هوش مصنوعی: در هر دو دنیا به خاطر شرمندگی تو، چهرهام سیاه است و من درویش هستم.
هوش مصنوعی: اگر فقر جایگاه عاشقان است، به عشق بگرای و از داشتن خود نگران مباش.
هوش مصنوعی: اگر عشق تو را به عدم برساند، دیگر حکومت و قدرتی در دنیا نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: عطار با عشق او به کمال خود برس و از این دل شکسته رهایی یاب.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای جور گرفته مذهب و کیش
این کبر فرو نه از سر خویش
جز خوب مگو از آن لب خوب
جز خوبی و لطف هیچ مندیش
تا دور شدی ز پیش چشمم
[...]
در صنع تو کامد از عدد بیش
عاجز شده عقل علت اندیش
شب ها من و مسکرات در پیش
تا روز خبر ندارم از خویش
با دوست نشسته در برابر
دربسته حجاب عصمت از پیش
با من به زبان حال گفته
[...]
جانیم ده، از خزینهٔ بیش
کم زنده به تو کند، نه از خویش
در راه تو عقل حکمتاندیش
عاجز شده از حقیقت خویش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.