چو در غم تو جز جان چیزی دگرم نبود
پیش تو کشم کز تو غمخوارترم نبود
پروانه تو گشتم تا بر تو سرافشانم
خود چون رخ تو بینم پروای سرم نبود
پیش نظرم عالم چون روز قیامت باد
آن روز که بر راهت دایم نظرم نبود
گفتم خبری گویم با تو ز دل زارم
اما چو تو را بینم از خود خبرم نبود
گفتم که ز تیرت تیز از چشم تو بگریزم
چون تیر بپیوندد کنج گذرم نبود
در عشق تو صد همدم تیماربرم باید
تنها چه کنم چون کس تیماربرم نبود
گفتی که به زر گردد کار تو چو آب زر
جانی بکنم آخر گر آن قدرم نبود
تو چاره کارم کن تا از رخ همچون زر
تدبیر کنم وجهی گر هیچ زرم نبود
بوسی ندهی جانا تا جان نستانی تو
هر دم ز پی بوسی جانی دگرم نبود
عطار ستمکش را دل بود به تو رهبر
دردا که چو دل خون شد کس راهبرم نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و افسردگی خود در عشق صحبت میکند. او بیان میکند که در غم محبوب، جز جانش چیزی ندارد و هیچ کس نمیتواند غمخوار او باشد. شاعر به صورت پروانهای به دور محبوب میچرخد و هیچ نگرانی از سلامتی خود ندارد. او در مقام معشوق، دنیا را مانند روز قیامت میبیند و در آن روز حسرت میخورد که دیگر نمیتواند محبوب خود را ببیند.
شاعر میخواهد از درد دل با محبوب بگوید، اما وقتی او را میبیند، نمیتواند حرف بزند. او به این نکته اشاره دارد که در عشق، سرشار از غم است و هیچ همدمی برای آرامش ندارد. همچنین اشاره میکند که انتظار دارد عشقش به مانند زر ناب شود، اما خود را ناتوان میبیند.
شاعر در انتها بیان میکند که محبوب او را فراموش کرده و او هر لحظه برای بوسهای از او دلتنگ است. در نهایت، شاعر از مظلومیت و درد دلش میگوید و اینکه هیچکس در این مسیر راهنمای او نیست.
هوش مصنوعی: وقتی در غم تو هستم، هیچ چیز جز جانم در نظر ندارم. اینجا میکشم، زیرا هیچکس را بیشتر از تو نمیشناسم که به فکر غمهایم باشد.
هوش مصنوعی: من به عشق تو همانند پروانهای شدم که تنها هدفش پرواز و فدای تو بودن است. اما وقتی جمال تو را میبینم، دیگر به خودم اهمیت نمیدهم و تمام توجه و عشق من فقط به تو معطوف میشود.
هوش مصنوعی: به نظرم جهان در آن روز مثل روز قیامت است، روزی که همیشه نمیتوانستم به تو نگاه کنم و در کنارت باشم.
هوش مصنوعی: گفتم میخواهم از دلم که در حال تب و تاب است با تو صحبت کنم، اما وقتی تو را میبینم، تمام حواسم از خودم پرت میشود و نمیتوانم چیزی بگویم.
هوش مصنوعی: گفتم که از نگاه تیز تو فرار کنم، اما وقتی تیر به هدف میرسد، دیگر جایی برای گریز نیست.
هوش مصنوعی: در عشق تو باید با چندین دوست و همراه غمگین باشم، اما چه کنم که هیچکس نیست که از حال و روزم خبر داشته باشد و مرا تسلی دهد.
هوش مصنوعی: تو گفتی که اگر به طلا تبدیل شود کار تو، مثل آب طلا برایت جان میدهم، اما اگر آنقدر طلا ندارم، چه کنم؟
هوش مصنوعی: مرا یاری کن تا از چهرهات مانند طلا، نقشی زیبا بسازم حتی اگر هیچ ثروتی نداشته باشم.
هوش مصنوعی: ای محبوب، اگر بوسهای به من ندهی، جانم را نمیگیری، چون هر لحظه از برای بوسیدن تو جان دیگری در من نیست.
هوش مصنوعی: عطار در اینجا به این موضوع اشاره میکند که در دل ستمدیدهای مانند او، کسی وجود دارد که میتواند او را رهبری کند. اما در عین حال، وقتی دلش پر از درد و رنج میشود، هیچکس نیست که او را راهنمایی کند و در مشکلاتش همراهیاش کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.