هر که را در عشق تو کاری بود
هر سر مویی برو خاری بود
یک زمان مگذار بی درد خودم
تا مرا در هجر تو یاری بود
مست گشتم از تو گفتی صبر کن
صبر کردن کار هشیاری بود
دل ز من بردی و گفتی غم مخور
گر دلی نبود نه بس کاری بود
گر تو را در عشق دین و دل نماند
این چنین در عشق بسیاری بود
دل شد از دست و ز جان ترسم ازانک
طره تو چست طراری بود
بی نمکدان لبت در هر دو کون
میندانم تا جگر خواری بود
گر بخندی عاشق بیمار را
وقت بیماری شکرباری بود
رسته دندانت در بازار حسن
تا قیامت روز بازاری بود
گر بهای بوسه خواهی جز به جان
میندانم تا خریداری بود
نافه وصلت که بویی کس نیافت
کی سزای ناسزاواری بود
ای عجب بی زلف عنبر بیزتو
هر کسی خواهد که عطاری بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و درد ناشی از آن سخن میگوید. شاعر به عواطف عمیق خود در عشق اشاره میکند و بیان میکند که مدت زیادی نمیتواند بدون درد و غم زندگی کند. او از معشوق میخواهد که صبر و تحمل کند، در حالی که عشقش باعث خستگی و مستی او شده است. شاعر به سختیهای عشق و زیبایی معشوق اشاره میکند و آرزو میکند که عشق و وصل به یکدیگر به سرانجام برسد. در نهایت، او به مفاهیمی چون نیاز، قیمت عشق و آرزوی دیدار اشاره میکند و عشق را بسیار ارزشمند و دردآور توصیف میکند.
هوش مصنوعی: هر کس که در عشق تو مشغولیت و دغدغهای داشته باشد، به اندازه هر تار مویش، درد و رنج خواهد کشید.
هوش مصنوعی: مدتی را بدون احساس درد خودم نگذران، تا زمانی که در غمت به من کمک کند.
هوش مصنوعی: من از شوق و عشق تو سرمست شدم، اما تو گفتی صبر کن و این انتظار نشانهٔ هشیاری و عقل است.
هوش مصنوعی: تو دل مرا از من گرفتی و به من گفتی نگران نباش. اگر دلی وجود نداشت، اصلاً این کار مهمی نبود.
هوش مصنوعی: اگر در عشق تو، ایمان و احساس باقی نماند، بدان که در عشق، افراد زیادی وجود داشتهاند که همین وضعیت را تجربه کردهاند.
هوش مصنوعی: دل من از دست رفته و از جانم میترسم، زیرا اینکه موهای تو مانند تیری تند هستند که ممکن است دل را بیشتر بیازارند.
هوش مصنوعی: اگر لبهای تو بینمک باشد، به خوبی میدانم که در هر دو عالم، تا زمانی که دلت بیرحم باشد.
هوش مصنوعی: اگر تو در زمان بیماری عاشق بیمار بخندی، آن لحظه میتواند برای او مانند بارش عسل باشد.
هوش مصنوعی: در دنیای زیبایی و خلق و خو، زیبایی تو تا همیشه و در هر زمانی درخشش خواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر قیمت بوسه را میخواهی، میدانم که جز با جان نمیتوانم آن را بدهم، تا زمانی که خریدار وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که وقتی کسی به وصال محبوبی نمیرسد و بویی از او نمیگیرد، دیگر چگونه شایستهی سخنان زشت و ناپسند است؟ به عبارتی، وقتی که هیچ چیزی از عشق یا وصال به دست نیامده، نمیتوان انتظار نداشته باشیم که به وی ناسزا گفته شود.
هوش مصنوعی: عجب است که هیچکس نمیتواند بدون زلف عطرآگین تو، عطاری باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
این خلافت گر خریداری بود
میفروشم گر به دیناری بود
گرچه هر قرنی سخنآری بود
لیک گفت سالفان یاری بود
گرچه زو گفتن جگرخواری بود
هر چه باشد به ز بیکاری بود
هر که را با تو سر و کاری بود
جان نباشد در رهش خاری بود
دل که در وی زندگی عشق نیست
دل نشاید گفت، مرداری بود
خفتگان از زندگی آگه نیند
[...]
این حقیقت در همه ساری بود
با همه در غایت یاری بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.