گرد ره تو کعبه و خمار نماند
یک دل ز می عشق تو هشیار نماند
ور یک سر موی از رخ تو روی نماید
بر روی زمین خرقه و زنار نماند
وآن را که دمی روی نمایی ز دو عالم
آن سوخته را جز غم تو کار نماند
گر برفکنی پرده از آن چهرهٔ زیبا
از چهرهٔ خورشید و مه آثار نماند
جان چون بگشاید به رخت دیده که جان را
با نور رخت دیده و دیدار نماند
گر وحدت خود را با قلاوز فرستی
از وحدت تو هستی دیار نماند
جانا ز می عشق تو یک قطره به دل ده
تا در دو جهان یک دل بیدار نماند
در خواب کن این سوختگان را ز می عشق
تا جز تو کسی محرم اسرار نماند
از بس که ز دریای دلم موج گهر خاست
ترسم که درین واقعه عطار نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و اشتیاق عمیق به معشوق است. شاعر بیان میکند که هیچ چیز در دنیا نمیتواند تأثیری بر دلبستگی و عشق او به معشوق داشته باشد. حتی اگر لحظهای از زیبایی معشوق نمایان شود، دیگر چیزی از دنیا باقی نخواهد ماند. او با اشاره به تأثیر عمیق محبت، تأکید میکند که تنها غم عشق است که در دل باقی میماند و در نهایت، خواستهاش این است که معشوق لحظهای به او محبت کند تا دلش در دو جهان بیدار بماند. شاعر به نوعی از دلتنگی و بیکسی سخن میگوید که فقط عشق میتواند آن را پر کند.
هوش مصنوعی: در مسیر تو، دیگر نه کعبهای باقی مانده و نه کسی در حالت عادی و هوشیاری به سر میبرد؛ همه دلها تحت تأثیر عشق تو، مست و غرق در شوق شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر حتی تنها یک تار موی از چهرۀ تو بر زمین نمایان شود، دیگر هیچگونه خرقه یا زنجیری باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر تو لحظهای به من توجه کنی، کسی که در دو دنیا سوخته است، جز غم تو هیچ کار دیگری نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر پرده را از روی آن چهرهٔ زیبا کنار بزنی، آثار خورشید و ماه هم از آن چهره محو خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی جان انسان به حقیقت خود پی ببرد و به روشنایی چهرهات نگاه کند، دیگر چیزی از دیدار و دریافتهای دنیایی باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: اگر خود را از حقیقت و اصل خویش دور کنی، دیگر از وجود و هستی تو هیچ نشانی باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: ای محبوب، یک قطره از عشق تو را به دل من ببخش تا در این دنیا و آن دنیا هیچ دلی بیخبر از عشق نماند.
هوش مصنوعی: در خواب عشق، این سوختگان را با شراب عشق آرام کن تا هیچکس جز تو از رازهای دل آگاه نشود.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت احساسات و عشق در دل من، میترسم که در این وضعیت، چیزی از عطار باقی نماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر یک سر موی از رخ تو روی نماید
بر روی زمین خرقه و زنار نماند
آن را که دمی روی نمایی ز دو عالم
آن سوخته را جز غم تو کار نماند
گر برفکنی پرده از آن چهره زیبا
[...]
ای گل، همه وقت این گل رخسار نماند
وقتی رسد آخر که به جز خار نماند
تاراج خزان آید و گلزار نماند
این تازگی حسن تو بسیار نماند
دایم گل رخسار تو بر بار نماند
[...]
دایم به تو این گرمی بازار نماند
این گرمی بازار تو بسیار نماند
از گرمی بازار مشو غره بیندیش
زان دم که خریدار به بازار نماند
بر باد دهد صرصر خط خرمن حسنت
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.