لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
اسیری لاهیجی

یارم چو بناز و عشوه برخاست

فریاد برآمد از چپ و راست

هر سو چه روی بجست و جویش

ای دل بخودآ که یار با ماست

از تابش آفتاب رویش

ذرات دو کون مست و شیداست

از عشوه او جهان پرآشوب

وز قامت او چه فتنه برپاست

چشمش بفریب سحر جانست

زلفش چه بلا و دام دلهاست

برداشت ز رخ نقاب عزت

عالم به جمال خود بیاراست

جایی که نمود وحدت ذات

چه جای صفات و فعل و اسماست

آنجا همه یار و غیر محو است

آنجا نه حدیث لا و الاست

برتر ز خیال و وهم و عقل است

آنجا که اسیریا ترا جاست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

تا نقش خیال دوست با ماست

ما را همه عمر خود تماشاست

آنجا که جمال دلبر آمد

والله که میان خانه صحراست

وانجا که مراد دل برآمد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

برخیز که موسم تماشاست

بخرام که روز باغ و صحراست

امروز بنقد عیش خوشدار

آن کیست کش اعتماد فرد است

می هست و سماع و آن دگر نیز

[...]

عطار

این خاک ز لطف نور برخاست

وانگاه روان شد از چپ و راست

شد جانوری که آشیانش

برتر ز ضمیر و وهم داناست

هر لحظه ز فیض و فضل آن نور

[...]

عراقی

شوری ز شرابخانه برخاست

برخاست غریوی از چپ و راست

تا چشم بتم چه فتنه انگیخت؟

کز هر طرفی هزار غوغاست

تا جام لبش کدام می داد؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه