یارم چو بناز و عشوه برخاست
فریاد برآمد از چپ و راست
هر سو چه روی بجست و جویش
ای دل بخودآ که یار با ماست
از تابش آفتاب رویش
ذرات دو کون مست و شیداست
از عشوه او جهان پرآشوب
وز قامت او چه فتنه برپاست
چشمش بفریب سحر جانست
زلفش چه بلا و دام دلهاست
برداشت ز رخ نقاب عزت
عالم به جمال خود بیاراست
جایی که نمود وحدت ذات
چه جای صفات و فعل و اسماست
آنجا همه یار و غیر محو است
آنجا نه حدیث لا و الاست
برتر ز خیال و وهم و عقل است
آنجا که اسیریا ترا جاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذبه یار خود اشاره میکند و از تأثیرات عمیق او بر دل و دنیا سخن میگوید. یار با ناز و عشوهاش شور و هیجان را به وجود میآورد و همه جا را پر از آشوب میکند. چهره دلربای او باعث مستی و شیدایی موجودات شده و نگاهش مانند جادو جانها را فریب میدهد. عشق به او باعث میشود تا همه چیز در عالم زیبا و منسجم به نظر برسد و در عین حال از دوگانگیها و تمایزات گذشته رهایی یابد. در نهایت، شاعر مکان ناپیدایی را توصیف میکند که در آن همه موجودات محو و یکتا هستند و از حالت جدایی و دوگانگی گذر کردهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب من با ناز و کرشمهای از جای برخاست، صدای فریاد از همهجا بلند شد.
هوش مصنوعی: به هر طرف که نگاه میکنی و در جستجوی او هستی، ای دل، به خودت بیا و درک کن که محبوب، همیشه در کنار ماست.
هوش مصنوعی: از تابش آفتاب بر روی زمین و آسمان، همهچیز سرشار از شادی و سرخوشی است.
هوش مصنوعی: چشم و دلبری او باعث برهم خوردن آرامش دنیا شده و زیبایی قد و قیافهاش همه چیز را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: چشم او جادویی دارد که جان را میرباید و زلفش چیزی است که دلها را گرفتار میکند.
هوش مصنوعی: عزت و شکوه دنیا را با زیبایی خود زینت بخشید.
هوش مصنوعی: در جایی که حقیقت اصلی و یگانگی وجود تجلی پیدا کرده است، دیگر جایی برای صفات، اعمال و نامها وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در آنجا همه دوستان و عزیزان وجود دارند و هیچ چیز غیر از آنجا نیست. در آن مکان خبری از صحبتهای بیمعنا و بیپایه نیست.
هوش مصنوعی: در جایی که تو حضور داری، چیزی فراتر از تصور و فکر و درک انسان وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا نقش خیال دوست با ماست
ما را همه عمر خود تماشاست
آنجا که جمال دلبر آمد
والله که میان خانه صحراست
وانجا که مراد دل برآمد
[...]
برخیز که موسم تماشاست
بخرام که روز باغ و صحراست
امروز بنقد عیش خوشدار
آن کیست کش اعتماد فرد است
می هست و سماع و آن دگر نیز
[...]
زین چار خلیفه مُلک شد راست
خانه به چهار حد مهیاست
این خاک ز لطف نور برخاست
وانگاه روان شد از چپ و راست
شد جانوری که آشیانش
برتر ز ضمیر و وهم داناست
هر لحظه ز فیض و فضل آن نور
[...]
شوری ز شرابخانه برخاست
برخاست غریوی از چپ و راست
تا چشم بتم چه فتنه انگیخت؟
کز هر طرفی هزار غوغاست
تا جام لبش کدام می داد؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.