در آن سرا که برانند پادشایی را
کجا مجال بود رهنشین گدایی را
ز خاک میکده جو سر جم که میبینم
به پای هر خُم جام جهاننمایی را
خلاف رسم از آن چشم فتنهخیز فلک
بر آسمان ز زمین میبرد بلایی را
صفای صفه دیر مغان ندیده مگر
که شیخ طوف کند مرده صفایی را
علاج هجر کند وصل یار ورنه طلب
کجا علاج کند درد بیدوایی را
ز اشتیاق نیستان بنالد اندر بزم
زنی اگر شنوی آتشیننوایی را
قبای غنچه دریدی و جامه گل را
به سرو ناز چو پیراستی قبایی را
کشی ز سلسله زهد پارسایی دست
اگر به دست کشی طره رسایی را
غبار من نرود از سرای تو بیرون
به سر اگر نهیم سنگ آسیایی را
شکنج زلف تو آشفته آن زمان گیرد
که پشه صید کند در هوا همایی را
مقیم میکده شد آدم و بهشت بهشت
مگر ز کوی مغان به ندیده جایی را
پناه برد به خاک نجف ز روی شعف
کند به چشم مگر سرمه خاکپایی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تفاوتی نکند قدر پادشایی را
که التفات کند کمترین گدایی را
به جان دوست که دشمن بدین رضا ندهد
که در به روی ببندند آشنایی را
مگر حلال نباشد که بندگان ملوک
[...]
اگر تو تازه کنی با من آشنایی را
بر افکنی ز جهان رسم بی وفایی را
ز راه مرحمت آن دم که از وفا گویی
بسوز همچو دلم برقع جدایی را
اگر چراغ نباشد شبِ وصال چه غم
[...]
شناخت آنکه غم و محنت جدایی را
بمیرد و نبرد سلک آشنایی را
به اختیار نگردد کس از عزیزان دور
ولی چه چاره کنم فرقت قضایی را
مکن به شمع مه و مهر نسبت رخ دوست
[...]
به شکر حق که کند شکر حق ستایی را
کسی چه شکر کند نعمت خدایی را
چه کبریاست ندانم ز ملک تا ملکوت
چه فسحت است و فضا ملک کبریایی را
کمال حکمت او میکند بنات نبات
[...]
به کوی عشق مبر زاهد ریایی را
مکن به شهر بدآموز، روستایی را
جماعتی که به بیگانگان نمی جوشند
نچیده اند گل باغ آشنایی را
ز زلف ماتمیان ناخنی چه بگشاید؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.