گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

بلبل خوش نوا بکش نغمه زصوت خار کن

گل چو صلای وصل زد نوبت خوشدلی بزن

مطرب بزم عاشقان پرده عشق ساز کن

ساقی بزم می بده ریشه غم زدل بکن

شاهد پارسی بچم مست شو و قدح بده

نقل و میم بیارهان زآن لب لعل و زآن دهن

مرده دلی چو زاهدان چند زغم فسرده ای

راح مسیح دم بکش زنده شو و بدر کفن

راح سبک بیارهی رطل گران بگیر هان

تا همه جان جان شوی چند کشی تو بار تن

بوسه بده تو پی زپی تلخی هجر تا بکی

زآنکه بکنج آن لبان شهد نهفتی و لبن

خیز بیا بسر مرا تنگ بکش ببر مرا

تا که دو تن یکی شود هر دو درون پیرهن

من زسماع چنگ و نی رقص کنان چو صوفیان

تا که برقص آورم شاهد و شمع انجمن

از در آشتی درآ عهد مؤالفت بپا

دولت حسن باشدت خلق نکو کن و حسن

آشفته قصه ای بگو آن خم زلف مشکبو

تا که زگفته ات برد نافه صبا سوی ختن

مدح شه جهان بگو زآن شه راستان بگو

مهدی صاحب الزمان آنشه عصر و الزمن