گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

ساقی بجان جم میم اندر پیاله کن

بادام و قندم از لب و چشمت حواله کن

در آب بسته آتش سیاله کن روان

مرغولهای عنبر بر برگ گل کلاله کن

ای ماه چهارده زدوساله شراب ناب

تدبیر کار مرده هفتاد ساله کن

صوفی صفت برقص درآی و بچم چو سرو

از صوت زیر و بم بنواگاه ناله کن

آشفته نوعروس مدیح علی تو راست

باغ بهشت را بدو بیتی قباله کن

گلنار می بکش که گلت بشکفد زگل

محفل زرنگ و بو چمنی پرزلاله کن

یک نکته بیش نیست حکیما حدیث عشق

تفسیر خواهیش تو به چندین رساله کن