مرا که زلف تو آشفته کرد و چشم تو مست
کجا رود زسر آشفتگی دل تا هست
بگو خلیل ننازد به بت شکستن خویش
بتی زکعبه عیان شد که بتکده بشکست
زسوزن مژه راه نظر بدیده بدوخت
به سحر غمزه زچشمم خیال خواب ببست
سزای من نبود غیر حلقه زنجیر
اگر زحلقه زلف تو من بخواهم رست
چه عزتست کسی را که او ذلیل کند
چه مرهمست دلی را که او بخواهد خست
بدام عشق ندانم که این چه تأثیر است
که هیچ صید ندیدم کزین کمند بجست
بشامگاه ابد باز معتقد بتوام
که من بعهد تو بودم زبامداد الست
چنانکه غمزه ساقیست بر سر یغما
نه هوشیار بجا مانده در جهان و نه مست
زحادثات زمانه کجا زجا خیزد
چنانکه نقش تواندر ضمیر ما بنشست
تو ای محیط محبت بگو چه بحرستی
که ماهی تو نیاید بهیچ حیله بدست
زآه سینه آشفته چون نپرهیزی
که دوزخی شود آتش اگر بهم پیوست
رقم چو خامه تو میزند بنام علی
سزد چو نافه چینش برند دست بدست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت
به بارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجستهرای و همایونلقا و فرّخفال
[...]
کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست
در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست
جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان
سریر کفر بلند و سرای ایمان پست
رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد
[...]
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
[...]
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.