مردمِ دیدهٔ منی نورِ دو چشمِ مردمی
جز تو پری کجا کند جلوه به شکل آدمی
باغ و بهار مردمان گر ز گل است و یاسمین
باغ و بهار من تویی ای تو بهار خرمی
چون تو مسیحدم بتی شاید کآید از عدم
روح قدس به مریمی دم زند ار به همدمی
زلف سیاه اهرمن چهره بهشت جاودان
وای به حال آدمی خانه کند چو گندمی
نوبت شاهی ار زنی میسزدت که از شرف
کاکل و زلف تو کند بر مه و مهر پرچمی
هست ز جنبش مژه چاک دل رفوی او
سحر مبین که در دمی تیری کرد و مرهمی
زلف تو کعبهٔ جهان خال سیاه تو حجر
محرم تشنه را کند گو لب لعل زمزمی
خسرو محتشم شدم مالک ملک جم شدم
کرد چو آن عقیق لب از سر مهر خاتمی
جادوی چشم را بگو با همه مستی از کجا
کرده به دست زابروان تیغ کجی بدین خمی
از سر مستی ای سیه تیغ مکش به روی مه
شقّ قمر بود گنه جز ز نبی هاشمی
خاتم خیل انبیا صاحب رتبهٔ دنی
آنکه به غیر حیدرش کس نه سزای محرمی
آشفته به عقدهٔ ناخن تو گره گشا
شاید اگر برآریش زین خم و پیچ درهمی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دست نمیدهد مرا بی تو نفس زدن دمی
زانکه دمی که با توام قوت من است عالمی
صبح به یک نفس جهان روشن از آن همی کند
کز سر صدق هر نفس با تو برآورد دمی
نی که دو کون محو شد در بر تو چو سایهای
[...]
بیش تو نزد ما کمی
سال تو پیش ما دمی
ای بکنار تو یمی
ساخته ئی به شبنمی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.