صبا تو نفخه عنبر در آستین داری
مگر عبور بر آن زلف عنبرین داری
گرفته ای تو زتاتار طره اش تاری
که تبت ختن چین در آستین داری
بهر سپهر یکی کوکب درخشان هست
تو مهر و مه برخ و زهره در جبین داری
ببرگ لاله پراکنده غالیه از خط
بزلف و سنبل بویا بیاسمین داری
دهی پیام زنوشین لبت باغیارم
فغان که زهر مذابم در انگبین داری
هزار همچو سلیمان مسخر حکمت
چه نقش بود ندانم که در نگین داری
تو خود بجنس بشر ای پسر نمیمانی
مگر سرشت زحور و ملک عجین داری
اگر تو سرو روانی چرا ببرزن و کوی
و گر تو ماه چرا خانه در زمین داری
بمدح حیدر و آشفته وش نوا سنجی
زپادشاه زمان چشم آفرین داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه در لب جانبخش انگبین داری
ز ناوک مژه صد نیش در کمین داری
به خاک پات که نتوان در آب حیوان یافت
لطافتی که تو در لعل آتشین داری
به هشت گلشن جنت نمی دهم یک شاخ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.