گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

باغی و فراغی و حریفی و کتابی

چنگی و ربابی و شرابی و کبابی

ای رند چو امروز میسر شدت اینها

تا کی غم فردا چه حسابی چه کتابی

گر یار ندیم است چه جنت چه جهنم

کار ار بکریم است چه جرمی چه صوابی

گر بوالهوسی گرچه هم آغوش که دوری

گر عاشق یاری چه حضوری چه غیابی

با گزلک وحدت بکن آن چشم دوبینی

بردار خودی را چه نقابی چه حجابی

گر میرسد از دوست چه شهدی چه شرنگی

هست ار زلب او چه خطائی چه عتابی

گر قبله حرم نه چه وضوئی چه نمازی

گر شد چو مخاطب چه سئوالی چه جوابی

آنجا که کرم نیست چه سنگی و چه سیمی

چون تشنه دهد جان چه سرابی و چه آبی

در آدم و حیوان محکی نیست بجز عشق

عشق ار نکند جلوه چه انسان چه دوابی

آشفته شو و عشق علی ورز و میندیش

اینست ثوابی که نترسی زعقابی