گنجور

 
عارف قزوینی

بلای هجر تو تنها همان برای من است

چه جرم رفت که یک عمر این جزای من است

من این که قیمتِ وصل تو را ندانستم

فراق آنچه به من می‌کند سزای من است

برای خاطر بیگانگان نپرسد کاین

غریبِ از وطن آواره آشنای من است

بریز خونم و اندیشه از حساب مکن

به حشر دیدن روی تو خون‌بهای من است

مرا ز روی نکو منع کی توان کردن

که این معالجهٔ درد بی‌دوای من است

 
 
 
حکیم نزاری

شراب خانه ی وحدت که انزوای من است

درو وساده ی تحقیق متّکای من است

کسی زمن نکند این سخن قبول ولی

ورای سدره اگر بشنوی سرای من است

فراز و شیب تعلق به معرفت دارد

[...]

امیرخسرو دهلوی

ز خون دل که به رخسار ماجرای من است

بخوان به لطف که دیباچه وفای من است

نفس رسیده به آخر، هوس نماند جز این

که بشنوم ز تو کاین مردان از برای من است

به جای دعای غمت می کنم که دیر زیاد

[...]

ناصر بخارایی

اگر چه غمزهٔ‌ خون‌ریز تو بلای من است

سرشک لعل و زر چهره خون‌ بهای من است

مرا که از تو به صد تیغ بر نتابم روی

چه غم ز تیر ملامت که در قفای من است

مرا چو در نظرم سرکشی به جای تو نیست

[...]

جامی

جفای تو که بسی خوشتر از وفای من است

همه عنایت و لطف است چون به جای من است

وفا که با همه کس می کنی نمی خواهم

من و جفای تو کان خاصه از برای من است

چو قدر دولت وصل تو را ندانستم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
کلیم

منم که تنگدلی باغ دل‌گشای من است

به دستم آبله جام جهان‌نمای من است

رسید همرهی بخت واژگون جایی

که هر که خاک رهم بود خار پای من است

به دستگیری افلاک احتیاجی نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه