گنجور

 
عارف قزوینی

ز ری سوی همدان رخت بست و بار گشاد

یگانه راد تقی‌زادهٔ بزرگ‌نهاد

زبان شدم ز زبان تمام تا گویم

به پیشگاه تو پیغام جمع تا افراد

خوش آمدی ز خوش آمد گذشته همه کس

به سان موکب گل مقدمت مبارک باد

بهار بهر پذیرایی تو گسترده است

بساط سبزه ز اردیبهشت تا خرداد

به گلبنان دبستان دانش همچون گل

شکفته گشتی رویت شکفته روحت شاد

میان ملت ایران و آمریکا کرد

خود این ورود تو روح یگانگی ایجاد

قوی بماند آن دولتِ قوی‌بنیان

جوان زید ز نو این ملت کهن‌بنیاد

ز پرتگاه سیه‌روز شام گمراهی

ز نور صبح معارف بخواه استمداد

به روزگار نژادی که داد دانش داد

چه شد که گشت ز بی‌دانشی نژند نژاد

چو بوم شوم از آن مرز و بوم خیزد جهل

همای دانش در کشوری که تخم نهاد

به سرنگونیِ ضحّاک جهل چیره شود

همیشه علم از این پس چو کاوهٔ حداد

خراب کشور ایران ز دست مدرسه گشت

مگر دوباره ز دارالفنون شود آباد

برای صرف معارف محل به جز اوقاف

نبود و نیست من این گفتم هر چه باداباد

 
 
 
رودکی

جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد

برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد

درست و راست کناد این مثل خدای ورا

اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد

خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد

[...]

کسایی

خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد

که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد

مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف

شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد

فرخی سیستانی

یمین دولت شاه زمانه با دل شاد

بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد

بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای

حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد

هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان

[...]

قطران تبریزی

همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد

شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد

گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا

گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد

ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه