تو گر دوست داری مرا ور نداری
منم همچنان بر سر دوستداری
به هر دست خواهی برون آی با من
ز تو دستبرد و ز من بردباری
چه دارم ز عشق تو عمری گذشته
نیاری بدین خاصیت روزگاری
چو گویم که خوارم ز عشق تو گویی
هم از مادر عشق زادست خواری
من از کار تو دست باری بشستم
زهی پایداری زهی دست کاری
تو داری سر آن که در کار خویشم
ز پای اندر آری و سر درنیاری
دل آنجا نهادم که عهدی بکردی
به پای وفا بر کدام استواری
همان به که با خوی تو دل نبندم
که الحق چنین خوب خویی نداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساسات عاشقانهاش سخن میگوید. او میگوید هرچند معشوق ممکن است او را نخواهد، اما او همچنان به عشقش پایبند است. شاعر به دستکمکردن و بیقدری در عشق اشاره میکند و میگوید که این خواری بخشی از عشق است. او از دشواریهای عشق و وفاداری به وعدهها میگوید و در نهایت به این نتیجه میرسد که بهتر است دلی به کسی نبندد که ویژگیهای خوب ندارد. در کل، شعر به بیان وفاداری، دردهای عاشقانه و انتظارات از محبوب میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر تو مرا دوست داشته باشی یا نداشته باشی، من همچنان به دوست داشتن تو ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: هر طور که بخواهی میتوانی با من ارتباط برقرار کنی، اما تو باید از افکارت دوری کنی و من هم صبر و تحمل خودم را حفظ کنم.
هوش مصنوعی: من بعد از گذشت یک عمر از عشق تو، چه چیزی دارم که به این ویژگی روزگار اشاره کنم؟
هوش مصنوعی: وقتی میگویم که به خاطر عشق تو حقیر و بیارزش هستم، تو هم میگویی که از ابتدا عشق با حقارت به دنیا آمده است.
هوش مصنوعی: من از کار تو دست کشیدم و کاری از تو را ترک کردم، تو و صبر و استقامتت، چه شایسته و هنرمندانه است.
هوش مصنوعی: تو در تلاش هستی که مرا از کار و زندگیام منحرف کنی، اما هرگز نمیخواهی به من نزدیک شوی یا در زندگیام دخالت کنی.
هوش مصنوعی: دل من در جایی قرار گرفته که تو به وعدهای وفا کردی، حالا این وفا بر پایه کدام استحکام است؟
هوش مصنوعی: بهتر است که با تو رابطهای عاطفی برقرار نکنم، چون واقعاً نمیتوانی ادعای خوبی و مهربانی کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه نیکو سخن گفت یاری به یاری
که تا کی کشم از خُسُر ذل و خواری
دل من همی جست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ باری
بتی چون بهاری به دست من آمد
[...]
ایا دیده تا روز شبهای تاری
بر این تخت سخت این مدور عماری
بیندیش نیکو که چون بیگناهی
به بند گران بسته اندر حصاری
تو را شست هفتاد من بند بینم
[...]
بتی را که بودم بدو روزگاری
جدا دارد از من بد آموزگاری
نداند غم و درد هجران یاران
جز آن کازموده است هجران یاری
اگر هرکسی طاقت هجر دارد
[...]
ز فردوس با زینت آمد بهاری
چو زیبا عروسی و تازه نگاری
بگسترده بر کوه و بر دشت فرشی
کش از سبزه پو دست وز لاله تاری
به گوهر بپیراست هر بوستانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.