ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم
مگذر ز وفاداری مگذار برین سانم
جان بود و دلی ما را دل در سر کارت شد
جان مانده چه فرمایی در پای تو افشانم
من با تو جفا نکنم تو عادت من دانی
با من تو وفا نکنی من طالع خود دانم
با دلشدهٔ مسکین چندین چه کنی خواری
ای کافر سنگیندل آخر نه مسلمانم
بشکست غمت پشتم با این همه عزم آنست
تا جان بودم در تن روی از تو نگردانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عشق و وفاداری شاعر به معشوقش است. شاعر از دوستش میخواهد که او را رنج ندهد و بر وفاداریاش پایبند بماند. او میگوید که جان و دلش را به خاطر معشوقش فدای او میکند و از او انتظار دارد که به این محبت پاسخ دهد. شاعر به عواطفش اشاره میکند و میگوید که اگر معشوق به او وفا نکند، او خود را بیچاره و ناامید میبیند. در نهایت، او با هر محبتی که از معشوق انتظار دارد، بر این نکته تأکید میکند که تا زمانی که جان در بدن دارد، از معشوق روی برنمیگرداند.
هوش مصنوعی: ای دوست، تو برای من از جان عزیزتری، پس مرا بیشتر از این نرنجان. وفاداریم را ترک نکن و اینگونه مرا رها نکن.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه جان و دل ما به تو وابسته است، حالا که جان ما فقط به خاطر تو مانده، چه کار باید کنم که در پای تو قربانی شوم؟
هوش مصنوعی: من به تو بیوفایی نمیکنم و میدانم که این رفتار برای من عادی است، اما اگر تو به من وفا نکنی، به خودم حق میزنم که سرنوشتم را خودم تعیین کنم.
هوش مصنوعی: با دل انسان بیچاره چه کاری میتوانی انجام بدهی؟ ای کافر سنگدل، یادت باشد که من مسلمان نیستم.
هوش مصنوعی: غم و اندوه تو به قدری مرا تحت فشار قرار داده که احساس میکنم توان مقابله با آن را ندارم. با این حال، تا زمانی که زندهام، هرگز روی از تو برنخواهم گرداند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم
هر کس که پری خوتر در شیشه کنم زوتر
برخوانم افسونش حُراقه بجنبانم
زین واقعه مدهوشم باهوشم و بیهوشم
[...]
آن دوست که من دارم وآن یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
بخت این نکند با من کآن شاخ صنوبر را
بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم
ای روی دلآرایت مجموعهٔ زیبایی
[...]
در دیده چه کار آید؟ این اشک چو بارانم
بر دیده اگر، جانا، سروی چو تو بنشانم
خود را به سر کویت بدنام ابد کردم
از هر چه جز این کردم، از کرده پشیمانم
جانم به فدات آن دم کز بعد دو سه بوسه
[...]
آن دوست که میبینم، آن دوست که میدانم
تا آنکه رخش دیدم، او من شد و من آنم
در آینه جز رویی ننمود مرا، زین رو
ای کاج! بدانم تا: بر روی که حیرانم؟
هر چند که میران را از مورچه عار اید
[...]
ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم
گر زخم زنی شاید بر دیده گریانم
در نرد هوس خوبان بسیار مرا بردند
تا عشق تو میبازم خود هیچ نمیدانم
بر فرش وصال تو آن روز که پا کوبم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.