گنجور

 
انوری

دوستی یک دلم همی باید

وگرم خون دل خورد شاید

خود نگه می‌کنم به مادر دهر

تا به عمری از این یکی زاید

هیچ‌کس نیست زیر دور فلک

که نه زان بهترک همی باید

دست گرد جهان برآوردم

پای اهلی به دست می‌ناید

انوری روزگار قحط وفاست

زین خسان جز جفات نگشاید

با کسی گر وفا کنی همه عمر

عاقبت جر جفات ننماید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
دقیقی

چرخِ گردان نهاده دارد گوش

تا ملک مر ورا چه فرماید

زُحَل از هیبتش نمی‌داند

که فلک را چگونه پیماید

صورتِ خشمش ار ز هیبتِ خویش

[...]

عنصری

بد ز بد گوهران پدید آید

هر کسی آن کند کزو زاید

مسعود سعد سلمان

ای خداوند رای سامی تو

مملکت را همی بیاراید

عزم تو ملک شاه را تیغ است

که چو تیغش ز زنگ بزداید

از غم و رنج و انده و تیمار

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
وطواط

جز مکارم زشمس دین ناید

سیرت سروران چنین باید

رتبت ملک و زینت دولت

از خصالش همی بیفزاید

معجزات از بیان او خیزد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه