گنجور

 
انوری

خه از کجات پرسم چونست روزگارت

ما را دو دیده باری خون شد در انتظارت

در آرزوی رویت دور از سعادت تو

پیچان و سوگوارم چون زلف تابدارت

ما را نگویی ای جان کاخر به چه عنایت

بیگانگی گرفتی از یار دوستدارت

ای جان و روشنایی به زین همی بباید

تو برکناری از ما، ما در میان کارت

با مات در نگیرد ماییم و نیم جانی

یا مرگ جان گزینم یا وصل خوشگوارت

گر بخت دست گیرد ور عمر پای دارد

یکبار دیگر ای جان گیریم در کنارت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال‌الدین اسماعیل

ای گفته جان جانها، روزی هزاربارت

کز چشم زخم بادا، ایزد نگاهدارت

بر بوی آنکه یابد، تشریف دست بوست

ای بس که چشم گردون، کردست انتظارت

آفاق ملک روشن، از رای دل فروزت

[...]

ادیب الممالک

تا در میان اوباش تقسیم شد وزارت

کردند مملکت را سرمایه تجارت

طلاب گرسنه را خواندند از حماقت

در مسند شرافت از مرکز حقارت

شد آن خبیث اقطع قطاع رزق مردم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه