ترا کز نیکوان یاری نباشد
مرا نزد تو مقداری نباشد
نباشد دولت وصلت کسی را
وگر باشد مرا باری نباشد
ترا گر کار من دامن نگیرد
ز بخت من عجب کاری نباشد
گلی نشکفت باری این زمانم
اگر در زیر این خاری نباشد
مرا کاندر کیایی خود دلی نیست
ترا بر دل از آن باری نباشد
به بازاری که جان را نرخ خاکست
دلی را روز بازاری نباشد
دل ایمن دار و بردار انوری را
کزو بهتر وفاداری نباشد
گر از پیوند او فخریت نبود
چنین دانم که هم عاری نباشد
گران آنکس برآید بر تو کو را
چو مجدالدین خریداری نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با بیان احساس ناامیدی و فقدان ارتباط عاطفی سروده شده است. شاعر میگوید که اگر یاری از نیکوکاران نباشد، هیچ چیزی برای او نخواهد ماند. او به عدم وجود خوشبختی و ثروت در وصل با محبوب اشاره میکند و تأکید میکند که بدون محبت، زندگی بیمعناست. در نهایت، شاعر از رنج و دلتنگیهای خود سخن میگوید و به نبود عشق و وفاداری در ارتباطات اشاره میکند، بهطوری که ارتباطات انسان را به واقعیتی تلخ و بیارزش تبدیل میکند.
هوش مصنوعی: اگر تو از نیکوکاران یاری نرسانی، برای من نزد تو هیچ ارزشی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر کسی به وصال محبوب نرسد، برای من مهم نیست که چنین حالتی وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر کار تو به من رسید، از تقدیر من شگفتآور نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر در این زمان گلی نمیشکفد، دلیلش این است که زیر این خارها وجود دارد.
هوش مصنوعی: در دل من از عظمت و بزرگی تو هیچ حسی وجود ندارد، بنابراین بر دل تو هم از آن بار و سنگینی احساس نخواهد شد.
هوش مصنوعی: در بازاری که ارزش انسان به اندازه خاکستر است، دل هیچ فردی غمگین و بیخبر نخواهد بود.
هوش مصنوعی: دل را نگهدار و از انوری دوری کن، زیرا از او وفاداری بهتر پیدا نخواهی کرد.
هوش مصنوعی: اگر از ارتباط او به مقام بلندی نمیرسیدم، میدانم که او را نیز کاملاً خالی از فضائل نمیبینم.
هوش مصنوعی: کسی که بر تو غمخوار و پشتیبان است، در حقیقت بیمانند و ارزشمند است، چون همانند مجدالدین کسی نیست که برایت حامی شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز عاشق زارتر زاری نباشد
ز کار او بتر کاری نباشد
مرا گر چون تو دلداری نباشد
هزاران درد دل باری نباشد
چو تو یا کم ز تو یاری توان جست
چه باشد گر ستمکاری نباشد
مرا گویی که در بستان این راه
[...]
ز مرگم گرچه تیماری نباشد
گلی را سوختن کاری نباشد
ترا خود رسمِ دل داری نباشد
جز آیینِ جفا کاری نباشد
ازین ها به بده ما را کزین ها
که با ما می کنی یاری نباشد
مکن با اهلِ دل نا التفاتی
[...]
تو را با آخرت کاری نباشد
وزان بر جان تو باری نباشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.