عالم چو بوی عافیت شهریار یافت
بشکفت پیش از آنکه نسیم بهار یافت
بر خلق شد خجسته و فرخنده روزگار
زین عافیت که پادشه روزگار یافت
چون زینهار یافت تن و جان او ز رنج
مُلک از حوادث فلکی زینهار یافت
چون او گرفت قوّت و شد با قرار دل
ملت گرفت قوت و دولت قرار یافت
هنگام آنکه ماه سپر گشت بر سپهر
گر ماه عمر او ز تَکسُّر غبار یافت
زایل شد آن غبار و درخشنده گشت ماه
چون از هلال گوش فلک گوشوار یافت
در بوستان ملک درخت بقای شاه
از عِزّ دولت ابدی برگ و بار یافت
خلد برین بدید به دنیا معاینه
هرکس که سوی بارگه شاه بار یافت
شاه بلند بخت ملک سنجر آنکه او
از بخت هرچه یافت، ملکشاهوار یافت
شاهی که زیر جوشن و خفتان به روز رزم
زور هزار رستم و اسفندیار یافت
او را خدای داد به یک حمله صد ظفر
حمله هزار بود و ظفر صدهزار یافت
چون روزگار منزلت بخت او بدید
او را جمال دوده و فخر تبار یافت
چون در تبار و دودهٔ او بنگرید بخت
خورشید را پیاده و او را سوار یافت
هرگز که یافت جز پدر و جدش از ملوک
آن نام کاو ز همت و رزم و شکار یافت
زیبد که خسروان جهان یاد او خورد
کاو را جهان ز جّد و پدر یادگار یافت
ای خسروی که هر که نهان تو باز جست
از نیکویی نهان تو چون آشکار یافت
آن کز چهار طبع سخن گفت در جهان
اندر چهار چیز تو آن هر چهار یافت
در حِلم و طبع تو صفت خاک و باد دید
در جود و خشم تو اثر آب و نار یافت
آن کس که غوص کرد و گهر یافت از بِحار
طبع تو را به جود فزون از بحار یافت
کان را کنار یافت بهرحال و قعر دید
وین را نه قعر دید و نه هرگز کنار یافت
گُل یافت نیکخواه تو آنجا که خار جُست
وانجا که بدسَگال تو گُل جست خار یافت
گه پست شد مخالف تو گه بلند شد
پستی ز جاه دید و بلندی ز دار یافت
هر دشمنی که با تو به صحرا سپر کشید
بر خویشتن ز تیر تو صحرا حصار یافت
هر کس که یافت در دل دشمن سِنان تو
در چشم مور تیزی دندان مار یافت
تو حیدری و هرکه ز حکم تو سر کشید
در سر به جای مغز همه ذوالفقار یافت
شاها ز تندرستی تو طبع روزگار
امسال فر و زیب زیادت ز پار یافت
پژمرده بود دهر و تهی از نگار و رنگ
شد زین نشاط تازه و رنگ و نگار یافت
باقی بمانیا که جهان از بقای تو
امن تمام و مصلحت بیشمار یافت
کار تو باد رونق و ترتیب یافته
کز تو زمانه رونق و ترتیب کار یافت
قانون افتخار و شرف دولت تو باد
کز دولت تو دین شرف و افتخار یافت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف دوران خوش و پیشرفتهای شاه سنجر میپردازد. شاعر از بهار و زیباییهای طبیعی به عنوان نماد خوشبختی و عافیت استفاده کرده و میگوید که با بهبود حال شاه، روزگار نیز خجسته و فرخنده شده است. شاه، با ویژگیهای برجستهای چون قدرت و فخر از اجدادش، مالک قهرمانی و عظمت است. تواناییهای او در جنگ و دولت، به او موفقیتهای فراوانی میبخشد و از او شخصیتی محوری در تاریخ میسازد. همچنین، شاعر به اثرات مثبت وجود شاه بر دوران خود اشاره میکند و بر این نکته تأکید میکند که بقا و رونق جامعه به وجود او وابسته است.
هوش مصنوعی: عالم مانند باغی است که با رسیدن بوی خوب و خوش عافیت، شکوفا شده است، پیش از آنکه نسیم بهاری وزیده باشد.
هوش مصنوعی: در روزگار خوش و مبارکی که بر مردم نیکو است، این سعادت به وجود آمده که پادشاهی به قدرت رسیده است.
هوش مصنوعی: هنگامی که او توانست از رنج و دردهای دنیوی و اتفاقات آسمانی رهایی یابد، احساس آرامش و امنیت کرد.
هوش مصنوعی: وقتی او قدرت را به دست آورد و با آرامش دل، ملت نیز قدرت و امنیت را پیدا کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که ماه به شکل سپر بر آسمان ظاهر شد، اگر عمر او تحت تأثیر غبار و کثیفی قرار بگیرد، نشان دهنده ضعف و آسیبپذیری اوست.
هوش مصنوعی: به تدریج غبارها از بین رفت و ماه روشن و درخشان شد، مانند وقتی که از هلال گوش فلک، گوشوارهای را آویزان کردند.
هوش مصنوعی: در باغ سلطنتی، درختی به نشانه باقی ماندن شاه به خاطر عظمت و قدرت دائمیاش، بارور و شکوفا شده است.
هوش مصنوعی: بهشت برین را هر کسی که از نزد پادشاه دید، به عینه و با چشم خود مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: ملک سنجر، شاهی خوشبخت است که هر چیزی را که از سرنوشت خود به دست آورده، به گونهای شایسته و بزرگوارانه به دست آورده است.
هوش مصنوعی: پادشاهی که در زیر زره و لباس رزم در روز نبرد، قدرتی به اندازه هزار رستم و اسفندیار پیدا کرد.
هوش مصنوعی: خداوند به او پیروزی بزرگی عطا کرد؛ با یک حمله، به اندازه صد پیروزی دست یافت و در واقع، پیروزیای به ارزش صد هزار را کسب کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت خوشبختی او را مشاهده کرد، زیبایی و افتخار خانوادهاش را در او یافت.
هوش مصنوعی: وقتی به نسل و خانوادهٔ او نگاه میکنید، میبینید که سرنوشتش مانند خورشیدی است که پیاده است، در حالی که او خود سوار است.
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانسته است به جز پدر و اجدادش از میان پادشاهان، نام او را به خاطر شجاعت، تلاش و شکار به دست آورد.
هوش مصنوعی: زیباست که پادشاهان جهان به یاد او بیفتند، زیرا او را از طرف جد و پدرش به عنوان میراثی در جهان یافتهاند.
هوش مصنوعی: ای بزرگ مردی که هر کسی به دنبال زیباییهای درونت میگردد، وقتی که این زیباییها را آشکارا میبیند، شگفتزده میشود.
هوش مصنوعی: خود را در میان چهار عنصر طبیعی شناسایی کن؛ زیرا تو در تمام آن چهار چیز وجود داری و به نوعی با آنها مرتبطی.
هوش مصنوعی: در شخصیت و خلق و خوی تو، ویژگیهایی از زمین و باد را مشاهده کردم و در بخشندگی و خشم تو نشانههایی از آب و آتش یافتم.
هوش مصنوعی: کسی که در دریاهای خلاقیت و شعر تو غوص کرده و جواهرات زیبایی به دست آورده، به خوبی میداند که بخشش و سخاوت تو از آن دریای گرانبها نیز بیشتر است.
هوش مصنوعی: مردی در زندگیاش به هر حال، ته و عمق کارها را شناخت و فهمید، اما هرگز نتوانست به دور و بر خود پی ببرد و درک کند.
هوش مصنوعی: آنجا که تو به دنبال چیزهای خوب و زیبا هستی، گل و زیبایی به دست میآوری، اما اگر در جستجوی بدیها و ناسزاها باشی، تنها خاری نصیبات خواهد شد.
هوش مصنوعی: گاهی دشمن تو به پایین میآید و گاهی برمیخیزد. مقام و وضعیت آدمی از جایی به جای دیگر تغییر میکند؛ یک بار در اوج است و بار دیگر در پستی.
هوش مصنوعی: هر کسی که علیه تو در میدان روبرو شود، در حقیقت خود را به تیرهای تو محافظت کرده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دل دشمن تو خنجر پیدا کرد، در چشم مور دندان تیز مار را میبیند.
هوش مصنوعی: تو خلیفهای و هر کس که از دستورات تو سرپیچی کند، به جای مغز خود، شمشیر ذوالفقار را خواهد یافت.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، به خاطر تندرستی تو، حال و هوای امسال بیشتر از همیشه زیبا و دلنشین است.
هوش مصنوعی: زمانه خسته و خموش بود و از زیبایی و رنگ خالی به نظر میآمد، اما به لطف این شادابی تازه، دوباره زیبایی و رنگ به خود گرفت.
هوش مصنوعی: بمان و باقی بمان، زیرا که وجود تو باعث میشود دنیا در امن و امان باشد و خیر و نیکیهای فراوانی به وجود آورد.
هوش مصنوعی: کار تو باعث رونق و نظم در زندگی دیگران شده است، زیرا به واسطهی تو، زمانه هم به نظم و رونق دست پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: شرف و افتخار حکومت تو سبب افتخار و عظمت دین و فرهنگ شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باد صبا به باغ دگربار بار یافت
شاخ از سرشگ ابر گهربار بار یافت
نوروز چون دمیدن باد بهار دید
با ماه دی به کینه و پیکار بار یافت
دی باغ جای زاغ نگونسار بد ولی
[...]
طرف چمن که خلعت فصل بهار یافت
بی بت جمال بتکده قندهار یافت
هر زینتی که گم شده بود از زمین باغ
جوینده با طراوت فصل بهار یافت
جادوست چار طبع که چندین هزار نقش
[...]
ناخورده می ز نرگس او دل خمار یافت
تا چیده یک گل از مژه صد زخم خار یافت
میکرد شمع از آتش دل بی قرار سعی
بعد از هزار سعی بکشتن قرار یافت
آنرا چو من رواست که گشت چمن کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.