ای وزیری که گوش هوش تو را
از پس پرده ی قضا خبر است
دیده ی فطنت تو می بیند
هرچه ایام را به پرده در است
پرده های رواق کردونت
شده محرم چو پرده های دراست
غیب همخوابه فراست توست
گرچه خاتون پرده ی قدر است
خوش نوائی است صیت تو لیکن
زخمه اکنون ز پرده دگراست
پرده از روی کار باز مگیر
که در او چشم خورده ی دگراست
کنه پرده دار بی معنی است
که بر این پرده طعنه را گذر است
نقش آن خام قلتپان دیدن
دیده را همچو پرده بصر است
پرده نام و ننگ من بدرید
نیست این پرده دار، پرده دراست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر چه خواهیکنیکه حکم تراست
زآنکه حکمت ورای چون و چراست
تا زمین زیر گنبد خضراست
بی جهانیان جهان نیاید راست
طفل اشکم مدام در نظر است
چه توان کرد؟ پارهٔ جگر است
میرود یار و مدعی از پی
خوب و زشت زمانه در گذر است
نیکویی کن شها که در عالم
نام شاهان به نیکویی سمر است
یک صحیفه ز نام نیک ترا
بهتر از صد خزانه گهر است
هیچ نعمت چو زندگانی نیست
به خوشی نزد هر که جا نور است
منم آن کسی که زندگانی من
بی تو از روز مرگ تلخ تر است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.